از آنجا که دوره ی ضرورت خدمت آیت الله هاشمی رفسنجانی، سرانجام و پس از بیش ۵ دهه از آغاز ورود او به عرصه ی تروریسم سیاسی دینی به پایان رسید، اکنون جالب خواهد بود که به بررسی کارنامه ی این ملای ملیاردر بپردازیم.
در سال ۶۱ خورشیدی، هنگامی که ایران درگیر جنگ با عراق بود، هاشمی رفسنجانی در حالی از منطق سخن می گفت که تهدید می کرد با بستن تنگه ی هرمز، شیشه ی عمر استکبار را خواهد شکست. در تمام طول عمر خویش، وی در حالی خود را مخالف سیاست های آمریکا معرفی می کرد که به عنوان یکی از شاخص ترین چهره های موسوم به ضد استکبار آمریکایی شناخته می شد. در جریان جنگ، وی هتا حزب بعث عراق و صدام حسین را به این دلیل دشمن قلمداد می کرد که بودن آنان در قدرت عراق، سدی در برابر رسیدن به اسراییل و آزادی فلستین است، اما سپس دیدیدم که خود آمریکا که هوادار تمام قد اسراییل است، با توپ و تانک از روی تمامیت حزب بعث گزشت و جمهوری اسلامی نه تنها از این اقدام آمریکایی ها زیان نبرد، که به واقع می توان آن را یکی از بزرگ ترین برنده های این جنگ دانست.
این ویژگی این آیت الله مخدوش بود که با دادن نشانی غلط، رد گم کند. مکاری او در سیاست تا بدان پایه بود که توانست دیکتاتور رژیم شخص آیت الله خامنه ای را برای بیش از ۳ دهه یا در انزوای سیاسی نگاه دارد و یا اینکه خود را در کنار وی به عنوان رهبر ناخوانده و ناگفته و غیررسمی دومی معرفی کند که بدون او هیچ تصمیمی گرفته نمی شود و هیچ کاری انجام نمی گیرد. در این مبارزه اما، این خامنه ای بود که سرانجام توانست او را از صحنه به در کند.
چهره ی آیت الله مخدوش تر از این است. هم او که بنای روابط خود با کشورهای همسایه را دوری آنها از آمریکا و نه از اسراییل معرفی می کرد (بایگانی روزنامه ی جمهوری اسلامی، هاشمی رفسنجانی: فرماندهان شهید سپاه حق زیادی بر گردن ما دارند ۱۰. تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۶۱)، هم در دوران جنگ از اسراییل کمک تسلیحاتی و پشتیبانی هوایی دریافت کرد و هم با آمریکا وارد معامله و افتضاح سیاسی شد. همه ی این موارد از دید مردم پنهان ماند و رژیم به علت سانسور و سرکوب خبر، توانست با رسانه های خود بر مردم حکومت کند.
این امری آشکار است که این صدا و سیما و رسانه های حکومتی هستند که رژیم را تاکنون ابقا کرده اند.
این آمریکا به ریاست جمهوری جرج بوش پسر بود که بنا به درخواست سرکردگان جمهوری اسلامی و با رایزنی دولت سید محمد خاتمی، در جریان اشغال عراق و سرنگونی دیکتاتوری این کشور، پادگان مجاهدین خلق را نیز به زیر بمباران گرفت. اما این بعدها بود که آشکار گشت این آیت الله رفسنجانی بوده که پشت پرده ی این راهبرد و پشتیبانی از جریان موسوم به اصلاحات به رهبری به ظاهر خاتمی قرار داشته است؛ جریانی که از آغاز در جمهوری اسلامی و با پشتیبانی خود آمریکا وجود داشت و در بازی قدرت در برابر جناح موسوم به اصولگرا که از پشتیبانی شوروی و روسیه برخوردار است، قدرت را در ایران و تقریبن برای همیشه از دست داد. شکست برگشت ناپذیر آمریکا در رقابت های درون حاکمیت رژیم، رفسنجانی را آرام آرام به حاشیه ی سیاسی راند و برای نجات از بحران، آمریکا راهکاری به جز ترکاندن بمب افشاگری اطلاعاتی نداشت. از اینرو، با علم کردن یکی از دست پروردگان خود به نام “امیر عباس فخر آور” که دفتر کارش در واشنگتن است، تلاش کرد تا جریان به باتلاق گرفتار آمده ی اصلاحات را از نو حرکت دهد.
امیر عباس فخرآور در حالی یک اپوزوسیون برانداز معرفی می شود که برای سال ها از سوی دیگر عناصر اصلاح طلب حکومتی همچون “علی افشاری” و “احمد باطبی” مورد یورش قرار گرفته تا این تظاهر ایجاد شود که او از سوی سیاست مداران آمریکایی پشتیبانی نمی گردد. وی در جریان رویدادهای سال ۸۸ موسوم به جنبش سبز، از جریانات اصلاح طلبی موسوی و کروبی دفاع کرد، بدان امید که این نقطه ی آغازی برای به قدرت رسیدن جناح آمریکایی حاکمیت باشد.
آیت الله رفسنجانی که بازوی محرکه ی سیاست اقتصاد سرمایه داری در ایران بود و دولت خود را به این پشتوانه، دولت سازندگی معرفی می کرد، هم رویه ی غربی در ایجاد و رشد سرمایه داری در ایران را به مورد اجرا گزاشت و هم این سرمایه داری از حد فروش نفت و تجارت در منطقه ی آزاد کیش و نفوذ به دوبی و ترکیه فراتر نرفت. در واقع او با دادن چهره ای دروغین از خود، نه تنها سازندگی ایجاد نکرد و هتا اراده ی ایجاد یک پالایشگاه را هم نداشت، که با مطالعه و آگاهی کافی، دستور ساخت سدهایی را در ایران داد که بسیاری از آنها ضمن هزینه های هنگفت صدها ملیارد تومانی، موجب آلودگی منابع آبی و خشکی و نشست زمین و ایجاد زمین لرزه شدند و اسولن تنها کاربردشان ویرانی محیط زیست برای همیشه بود.
چهره ی آیت الله رفسنجانی تنها به واسطه ی پنهان کردن چهره ی اصلی خودش نیست، بلکه با زدن صورتک و دروغ گویی، توانست مردم را بدین گونه فریب دهد که وی خود از مبارزان اصلی با آمریکاست !!
اکنون که افشا شده اوباما در همکاری با رژیم ولایت فقیه، قاچاق مواد مخدر سازمان تروریستی حزب الله را به حال خود آزاد گزاشته تا بتواند با رژیم بر سر برجام به توافق برسد، خوبست به این مورد نیز پرداخته شود که ضمن اشغال افغانستان از سوی آمریکا و نابودی یکی دیگر از دشمنان عقیدتی رژیم یعنی حکومت طالبان، میزان تولید و صادرات مواد مخدر تا چند برابر افزایش یافت که رونق این جنایت قاچاق مواد مخدر، به دست برادران سپاه و حزب الله و صدور آن به اروپا و هتا آمریکا انجام می گیرد که بدون همکاری با آمریکا میسر نیست. اکنون شاید از برای این جنایت، جایزه ی کزایی صلح به اوباما پس گرفته شود، اما برجام عملی شده و راه برگشتی به شکل صلح آمیز وجود ندارد، ضمن آنکه کلان سرمایه داران ملیارد دلاری رژیم هم اکنون با شیتان بزرگ قرارداد هواپیماها را به واسطه ی ۱۵۰ ملیارد دلاری که آمریکای اوباما به رژیم هدیه کرد، امضا کرده اند و کار از کار گزشته. به گفته ی رییس جمهور دانلد ترامپ، با این بخشش هنگفت پولی به رژیم، دیگر نیازی نیست آنها به سوی ساخت بمب اتمی پیش بروند، می توانند بمب اتم بخرند !! و این یک چهره ی مخدوش دیگری است که رفسنجانی از خود نشان داده است.
او بلند پایه ترین مقام سیاسی رژیم است که ضمن سفر به کره ی شمالی، توانست فناوری موشکی پیونگیانگ را خریداری کرده و رژیم را به موشک های دوربرد و راهبردی مسلح کند. آیا کشوری چون کره ی شمالی که مردمش همگی در فقر و نکبت دست و پا می زنند و همه ی مملکت یک پادگان بزرگ و همه ی مردمش هموند ارتش خلق هستند و فناوری پیشرفته ترین موشک های خود را در برابر پول های هنگفت رژیم می فروشند، از فروش کلاهک هسته ای به این رژیم پرهیز کرده اند ؟
با نگاهی به پایگاه های نظامی آمریکا در سراسر جهان که البته دور تا دور ایران را نیز محاصره کرده اند، پرسش اینست که اگر جمهوری اسلامی بمب اتمی ندارد، آیا آمریکا هتا یک ساعت هم در یورش به ایران تاخیر می کرد ؟ آیا حمله نکردن آمریکا به کره ی شمالی، به جز قدرت اتمی این کشور است ؟ آیا این سردار سازندگی که اربابش در دی سی، دشمنان رژیم را دو سوی شرق و غرب ایران از بین می برد، هیچ امیدی به گرفتن قدرت با پشتیبانی از عناصر اصلاح طلبی همچون خاتمی و روحانی نبوده است و آیا کشتن رفسنجانی، زدن سر مار بود ؟ و آیا با قطع کردن آن، سرهایی تازه نخواهد رویید ؟
می توان اینگونه تصور کرد که چهره ی مخدوش آیت الله رفسنجانی به عنوان یکی از پر کارترین چهره های رژیم، در اسناد دیگری همچنان پنهان است که می توان انتظار داشت روزگاری از سوی ویکی لیکس و پسر آیت الله منتظری، افشا شوند.
در سال ۶۱ خورشیدی، هنگامی که ایران درگیر جنگ با عراق بود، هاشمی رفسنجانی در حالی از منطق سخن می گفت که تهدید می کرد با بستن تنگه ی هرمز، شیشه ی عمر استکبار را خواهد شکست. در تمام طول عمر خویش، وی در حالی خود را مخالف سیاست های آمریکا معرفی می کرد که به عنوان یکی از شاخص ترین چهره های موسوم به ضد استکبار آمریکایی شناخته می شد. در جریان جنگ، وی هتا حزب بعث عراق و صدام حسین را به این دلیل دشمن قلمداد می کرد که بودن آنان در قدرت عراق، سدی در برابر رسیدن به اسراییل و آزادی فلستین است، اما سپس دیدیدم که خود آمریکا که هوادار تمام قد اسراییل است، با توپ و تانک از روی تمامیت حزب بعث گزشت و جمهوری اسلامی نه تنها از این اقدام آمریکایی ها زیان نبرد، که به واقع می توان آن را یکی از بزرگ ترین برنده های این جنگ دانست.
این ویژگی این آیت الله مخدوش بود که با دادن نشانی غلط، رد گم کند. مکاری او در سیاست تا بدان پایه بود که توانست دیکتاتور رژیم شخص آیت الله خامنه ای را برای بیش از ۳ دهه یا در انزوای سیاسی نگاه دارد و یا اینکه خود را در کنار وی به عنوان رهبر ناخوانده و ناگفته و غیررسمی دومی معرفی کند که بدون او هیچ تصمیمی گرفته نمی شود و هیچ کاری انجام نمی گیرد. در این مبارزه اما، این خامنه ای بود که سرانجام توانست او را از صحنه به در کند.
چهره ی آیت الله مخدوش تر از این است. هم او که بنای روابط خود با کشورهای همسایه را دوری آنها از آمریکا و نه از اسراییل معرفی می کرد (بایگانی روزنامه ی جمهوری اسلامی، هاشمی رفسنجانی: فرماندهان شهید سپاه حق زیادی بر گردن ما دارند ۱۰. تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۶۱)، هم در دوران جنگ از اسراییل کمک تسلیحاتی و پشتیبانی هوایی دریافت کرد و هم با آمریکا وارد معامله و افتضاح سیاسی شد. همه ی این موارد از دید مردم پنهان ماند و رژیم به علت سانسور و سرکوب خبر، توانست با رسانه های خود بر مردم حکومت کند.
این امری آشکار است که این صدا و سیما و رسانه های حکومتی هستند که رژیم را تاکنون ابقا کرده اند.
این آمریکا به ریاست جمهوری جرج بوش پسر بود که بنا به درخواست سرکردگان جمهوری اسلامی و با رایزنی دولت سید محمد خاتمی، در جریان اشغال عراق و سرنگونی دیکتاتوری این کشور، پادگان مجاهدین خلق را نیز به زیر بمباران گرفت. اما این بعدها بود که آشکار گشت این آیت الله رفسنجانی بوده که پشت پرده ی این راهبرد و پشتیبانی از جریان موسوم به اصلاحات به رهبری به ظاهر خاتمی قرار داشته است؛ جریانی که از آغاز در جمهوری اسلامی و با پشتیبانی خود آمریکا وجود داشت و در بازی قدرت در برابر جناح موسوم به اصولگرا که از پشتیبانی شوروی و روسیه برخوردار است، قدرت را در ایران و تقریبن برای همیشه از دست داد. شکست برگشت ناپذیر آمریکا در رقابت های درون حاکمیت رژیم، رفسنجانی را آرام آرام به حاشیه ی سیاسی راند و برای نجات از بحران، آمریکا راهکاری به جز ترکاندن بمب افشاگری اطلاعاتی نداشت. از اینرو، با علم کردن یکی از دست پروردگان خود به نام “امیر عباس فخر آور” که دفتر کارش در واشنگتن است، تلاش کرد تا جریان به باتلاق گرفتار آمده ی اصلاحات را از نو حرکت دهد.
امیر عباس فخرآور در حالی یک اپوزوسیون برانداز معرفی می شود که برای سال ها از سوی دیگر عناصر اصلاح طلب حکومتی همچون “علی افشاری” و “احمد باطبی” مورد یورش قرار گرفته تا این تظاهر ایجاد شود که او از سوی سیاست مداران آمریکایی پشتیبانی نمی گردد. وی در جریان رویدادهای سال ۸۸ موسوم به جنبش سبز، از جریانات اصلاح طلبی موسوی و کروبی دفاع کرد، بدان امید که این نقطه ی آغازی برای به قدرت رسیدن جناح آمریکایی حاکمیت باشد.
آیت الله رفسنجانی که بازوی محرکه ی سیاست اقتصاد سرمایه داری در ایران بود و دولت خود را به این پشتوانه، دولت سازندگی معرفی می کرد، هم رویه ی غربی در ایجاد و رشد سرمایه داری در ایران را به مورد اجرا گزاشت و هم این سرمایه داری از حد فروش نفت و تجارت در منطقه ی آزاد کیش و نفوذ به دوبی و ترکیه فراتر نرفت. در واقع او با دادن چهره ای دروغین از خود، نه تنها سازندگی ایجاد نکرد و هتا اراده ی ایجاد یک پالایشگاه را هم نداشت، که با مطالعه و آگاهی کافی، دستور ساخت سدهایی را در ایران داد که بسیاری از آنها ضمن هزینه های هنگفت صدها ملیارد تومانی، موجب آلودگی منابع آبی و خشکی و نشست زمین و ایجاد زمین لرزه شدند و اسولن تنها کاربردشان ویرانی محیط زیست برای همیشه بود.
چهره ی آیت الله رفسنجانی تنها به واسطه ی پنهان کردن چهره ی اصلی خودش نیست، بلکه با زدن صورتک و دروغ گویی، توانست مردم را بدین گونه فریب دهد که وی خود از مبارزان اصلی با آمریکاست !!
اکنون که افشا شده اوباما در همکاری با رژیم ولایت فقیه، قاچاق مواد مخدر سازمان تروریستی حزب الله را به حال خود آزاد گزاشته تا بتواند با رژیم بر سر برجام به توافق برسد، خوبست به این مورد نیز پرداخته شود که ضمن اشغال افغانستان از سوی آمریکا و نابودی یکی دیگر از دشمنان عقیدتی رژیم یعنی حکومت طالبان، میزان تولید و صادرات مواد مخدر تا چند برابر افزایش یافت که رونق این جنایت قاچاق مواد مخدر، به دست برادران سپاه و حزب الله و صدور آن به اروپا و هتا آمریکا انجام می گیرد که بدون همکاری با آمریکا میسر نیست. اکنون شاید از برای این جنایت، جایزه ی کزایی صلح به اوباما پس گرفته شود، اما برجام عملی شده و راه برگشتی به شکل صلح آمیز وجود ندارد، ضمن آنکه کلان سرمایه داران ملیارد دلاری رژیم هم اکنون با شیتان بزرگ قرارداد هواپیماها را به واسطه ی ۱۵۰ ملیارد دلاری که آمریکای اوباما به رژیم هدیه کرد، امضا کرده اند و کار از کار گزشته. به گفته ی رییس جمهور دانلد ترامپ، با این بخشش هنگفت پولی به رژیم، دیگر نیازی نیست آنها به سوی ساخت بمب اتمی پیش بروند، می توانند بمب اتم بخرند !! و این یک چهره ی مخدوش دیگری است که رفسنجانی از خود نشان داده است.
او بلند پایه ترین مقام سیاسی رژیم است که ضمن سفر به کره ی شمالی، توانست فناوری موشکی پیونگیانگ را خریداری کرده و رژیم را به موشک های دوربرد و راهبردی مسلح کند. آیا کشوری چون کره ی شمالی که مردمش همگی در فقر و نکبت دست و پا می زنند و همه ی مملکت یک پادگان بزرگ و همه ی مردمش هموند ارتش خلق هستند و فناوری پیشرفته ترین موشک های خود را در برابر پول های هنگفت رژیم می فروشند، از فروش کلاهک هسته ای به این رژیم پرهیز کرده اند ؟
با نگاهی به پایگاه های نظامی آمریکا در سراسر جهان که البته دور تا دور ایران را نیز محاصره کرده اند، پرسش اینست که اگر جمهوری اسلامی بمب اتمی ندارد، آیا آمریکا هتا یک ساعت هم در یورش به ایران تاخیر می کرد ؟ آیا حمله نکردن آمریکا به کره ی شمالی، به جز قدرت اتمی این کشور است ؟ آیا این سردار سازندگی که اربابش در دی سی، دشمنان رژیم را دو سوی شرق و غرب ایران از بین می برد، هیچ امیدی به گرفتن قدرت با پشتیبانی از عناصر اصلاح طلبی همچون خاتمی و روحانی نبوده است و آیا کشتن رفسنجانی، زدن سر مار بود ؟ و آیا با قطع کردن آن، سرهایی تازه نخواهد رویید ؟
می توان اینگونه تصور کرد که چهره ی مخدوش آیت الله رفسنجانی به عنوان یکی از پر کارترین چهره های رژیم، در اسناد دیگری همچنان پنهان است که می توان انتظار داشت روزگاری از سوی ویکی لیکس و پسر آیت الله منتظری، افشا شوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر