Google Ad

‏نمایش پست‌ها با برچسب شاملو. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب شاملو. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۷ فروردین ۱۷, جمعه

لختی اندر باب شاملو و روایتی تازه

شاملو را بسیار کسان می پرستند و بزرگش می دارند زانروی که ادیبی فرزانه و شعاری زبردست است و توانسته بر چکاد ادب پارسی رحل اقامت خویش بیفکند و بدان تفاخرهاست. لیک اندرک توجهات موشکافانه ی بیشتر، با نگاهی به تاریخ زندگی و رفتار و کردارش، هم از این حیث که وی را عملیت سیاسی و نیز فعالیت ادبی بوده است، می توان به شخصیت وی ورای غبارهای تعصب و جناحی پرداخت.


شاملو را بهتر است این بار و در این نقد، از زبان کسی بشناسیم که با وی زندگی کرده است، آن هم نه یک سال و دو سال، که سالیان دراز و پیوسته و هم نخستین کسی بوده است که با وی مصاحبه کرده و او را به مردم شناسنده است: "فرهنگ فرهی".

شاملو بسیار شعارهای زیبا و به قول خود و همسر و هوادارانش - که از قضا خود نویسنده ی این مقال نیز از خیل ایشان است به جهت ادبی و شعری - شعرهایی اجتماعی سروده است که البته سیاسیند؛ و او همچنین مترجم زبردستی است با نگاهی منتقدانه به همه چیز !! و این انتقاد تا بدان پایه پیش می رود که خوانندگان موسیقی سنتی ایرانی را با نگاه تحقیر آمیز "عرعر کردن" می نگرد و ضمن فحاشی به فردوسی بزرگ و نقد بی انصافانه و مغلطه ی "تداخل زمانی"، نه تنها شخصیت حکیم فردوسی را لگدکوب می کند، آن هم به جای نقد سازنده و برشمردن اشکال کار احتمالی و تجزیه و تحلیل علمی، که از این مهم غفلت می ورزد که اساسن این سخنان فردوسی نیست که در شاهنامه آشکار می گردند، بلکه فردوسی این روایات و ماجراها را به شعر درآورده است و با ذوق شاعرانه پرداخته است.

ضمن این ناآشنایی آغازین با شاهنامه اما، او به تصحیح حافظ نیز دست می زند که در این مهم هم بسیار ناکام می ماند. هتا سخن از کم سوادی و هتا بی سوادی شاملو تا بدان پایه می رسد که وی، هتا چم و معنای برخی واژگان را نیز نمی دانسته و ضمن خوانش اشعاری از خیام و حافظ، آنها را به نادرستی ادا می کند که در این ویدیویی که در خدمتتان قرار می گیرد، جناب "بهرام مشیری" به توضیح این مورد نیز می پردازد.


اما دو سخن که به تازگی از زبان جناب فرهنگ فرهی پیرامون شاملو رانده شده است، دو چیز است که تاکنون بر همه پوشیده بوده است؛ یکی اینست که شاملو واجد شخصیتی بود که در نخستین دیدار خود با فرهنگ فرهی، از وی می خواهد که شب را در منزل ایشان بگزراند که به گفته ی فرهی، این ماندن ها آن قدر به درازا می کشد که هتا پس از ازدواج کردن جناب فرهی، شاملو باز هم در همان خانه ای که خود فرهی در آن داماد سر خانه بوده است، می ماند !!

و دومین نکته اینکه در زمانه ای که شورش ننگین ۵۷ در ایران در حال رخ دادن بود، شاملو به پشتوانه ی پرداخت هزینه ای که شخص شهبانو "فرح پهلوی" آن را پذیرفته بود، به جهت درمان به لندن می رود و در همان هنگام که وی برای مداوا در بیمارستان به سر می برده است، مجله ای را با عنوان "ایران شهر" به چاپ می رساند که از میان نسک های چاپ شده، پانصد نسک آن نیز به ایران فرستاده می شود و در این مجله چیزی نبود جز لعن و بد و بیراه به شخص شاه کشور و شخص شهبانو !! جناب فرهنگ فرهی هتا این مورد را عنوان می کند که شاملو از بازگشت به ایران نیز ترس داشت.

این نمک به حرامی و این پستی و رذالت، آن هم از فردی ادیب با آن پیشینه و کبکبه و دبدبه، هرگز متوقع نبوده است و اینک پرده از این تاریکی تاریخی نیز برکنار می رود.


از دید فرهنگ فرهی، رفتار شاملو روی هم رفته، یک "فرهنگ ستیزی" بوده است و از همینروی نیز بود که با سعدی بزرگ چنان بد سخن گفت و با فردوسی حکیم آنچنان به گزاف به نادرستی زبان برتافت و در عین حال، برخی چکامگان از آمریکای لاتین را به فرهنگ ایرانی می فروخت. بهرام مشیری در همین هنگام بر این باور است که این رویکرد ضد فرهنگی یا فرهنگ ستیزی شاملو، از برای چاپلوسی برای حزب خائن توده بوده است، در حالی که فرهنگ فرهی همچنان وی را مردی ستیزنده با فرهنگ ایران برمی شمارد.

بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد

همین جستار در کیهان سوئد

۱۳۹۷ فروردین ۴, شنبه

پشتیبانی شاملو، ساعدی و خویی از اشغال رایزنی آمریکا

نامه‌ ای که کانون نویسندگان برای دانشجویان پیرو خط عمام نوشت...


احمد شاملو، خویی و غلام حسین ساعدی هم از پشتیبانان اشغال رایزنی آمریکا در ۱۳ اُم آبان ماه ۱۳۵۸ بودند. امضای آنها پای پیام کانون نویسندگان ایران به دانشجویان اشغالگر رایزنی آمریکا آمده که در روزنامه ی اطلاعات به تاریخ ۱۶ اُم آبان ۵۸ منتشر شده است:

"دانشجویان عزیز، جای بسی شادمانی است که جوهر اصلی انقلاب ایران یعنی مبارزه ی بی‌ امان با امپریالیسم جهانی، به‌ ویژه امپریالیسم آمریکا، یک بار دیگر به همت شما فرزندان رشید ملت در دستور روز قرار گرفت. اقدام شما در لحظه‌ ای که امپریالیسم آمریکا شاه فراری را در دامان خود پناه داده است، نشان داده که دانشگاه همچنان سنگر مبارزه در راه آزادی و استقلال میهن عزیز است و پرچم جهاد ضد امپریالیستی را قهرمانانه به دوش می‌ کشد. هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران به نمایندگی از جانب کلیه ی اعضای این کانون، وظیفه ی خود می‌ داند که در این لحظات حساس، به روح ضد امپریالیستی مبارزه ی مقدس شما درود بفرستد و آرزو کند که میهن ما در پرتو همبستگی و یکپارچگی همه ی نیروهای مترقی و ضد امپریالیست، از سلطه ی جهان‌ خواران بین‌ المللی رهایی یابد و آزادی و دمکراسی مبتنی بر حاکمیت توده ی ما، که سنگ بنای شکوفایی اندیشه و تفکر و اعتلای فرهنگ جامعه است در پرتو رهایی کامل ملت ما از سلطه ی امپریالیسم خونخوار، هر چه زودتر در سرزمین ما تحقق پیدا کند. ما از صمیم قلب امیدواریم همچنان‌ که مبارزه علیه دستگاه دیکتاتوری شاه مخلوع به قیام یکپارچه ی خلق و سرنگونی رژیم پلید شاهنشاهی منجر شد، این بار نیز قاطعیت موضع ضد امپریالیستی شما به یک مبارزه ی بی‌ وقفه و آگاهانه در همه ی سطوح علیه امپریالیسم بینجامد.

دکتر باقر پرهام – دکتر غلام حسین ساعدی – احمد شاملو – دکتر اسماعیل خویی – محسن یلفانی


همین جستار در ایران گلوبال

۱۳۹۶ اسفند ۲۵, جمعه

نقدی بر "نوروز شاملو"

من با تجربه ای که از مطالعه ی نسبی شاعران و ادیبان و اهالی فرهنگ به دست آورده ام، به این شناخت رسیده ام که باید شخصیت فرهنگی آنان را به کلی از شخصیت سیاسی و اجتماعی آنان جدا ساخت، بدین معنی که اگر موضع گیری مشخص سیاسی، علیه یا به سود کس یا جریانی دارند، به هیچ روی نشانگر رویکرد درست آنان نیست و هتا در بیشتر موارد می تواند بسیار نادرست باشد.


شاملو در ادبیات و درک گسترده ی احساسات آدمی و بیان معرفت انسانی به زبان شعر و انتقال مفاهیم و احساسات، بسیار شاخص و برجسته است، اما از دید سیاسی، یک چپ خلقی، یک چپ مغز با درکی سست نسبت به سیاست و ناتوان در تجزیه و تحلیل منطقی است و همانگونه که می بینید، به مغلطه ی کلی گویی درمی افتد و به جای توضیح و به جای تجزیه و تحلیل و به دست دادن معیارهای علمی، به باد کردن و برافروختن احساسات سرکوب شده دست می زند.

از لحاظ سیاسی، شاملو نه تنها یک مجاهد خلق است و نه تنها کسی است که فردوسی را دشمن ایران و شخصی بداندیش می داند و از درک حکمت فلسفه ی انسانی و اخلاقی و تاریخی و حماسی شاهنامه و خود فردوسی ناتوان می ماند، بلکه در پرداختن تحلیلی و فراوری سخن حافظ هم درمی ماند و کارش در حافظ پژوهی، به سرانجامی درخور و شایسته نمی رسد.

شاعر باید بپذیرد که او اهل دیدن اخلاقی جهان است و کارش با پردازش نغمه های احساس می باشد، نه اینکه او الزامن از سیاست چیزی به درستی درک می کند یا اینکه اگر می گوید "سلطنت"، بدین معنی است که همه ی تاریخ شاهنشاهی در سراسر جهان و به ویژه ایران، یکسره نادرست و کژ و درهم بوده است و اساسن نهادی نادرست است !! شاملو در تعصب خود که مد روز آن زمانه ها برای چپ ها و خلقی ها بود، اسیر آمده و گرفتار رویکردهای سیاسی چیره ی زمان خود شده است، چه بسا که اگر او در زمانه ای دیگر می زیست، از سنخ طبع چیره ی همان زمانه می شد.

نوروز نه تنها آن چیزی نیست که شاملو برای خودش و دوستان چپش تعریف می کند، بلکه دقیقن روزگاری است که ایرانیان شاهنشاهی جمشید را جشن می گیرند و این جشن بر اساس شاهنامه و اوستا، یادگار پادشاه ایران یعنی جمشید است و اگر ایرانیان این جشن را پس از هزاران سال همچنان با شور و شوق فراوان برگزار می کنند، بدین معنی است که در سرشت و روان کهن ایرانی، ارج به پادشاهی نهادینه شده است و ایرانیان عاشق کشوری شاهنشاهی هستند.


بهتر است دوستانی که این پیام های گرد و خاک گرفته در غبار چپ بازی های خلقی ۵۷ را منتشر می کنند نیز، به این آگاهی برسند و گوش های سنگین خود را ار نه، که چشمان خسته ی خود را بر این واقعیت باز کنند و شعارهای شاهدوستانه ی مردم ایران در قیام دی ماه امسال را به یاد آورند. در این شعارها، هتا یک نفر هم دم از چپ مغزان خلقی و توده ای و مجاهدین نزد و وارونه ی آن، زنده باد شاهزاده و رضا شاه روحت شاد را هزاران نفر از مردم ایران در خیابان های در اشغال اهریمن جمهوری اسلامی، فریاد کشیدند.

هیچ کس دیگر از این سخنان از حس ناهبهنگام و نادرست ویرانی وتن باد کرده، پیروی نکرد که یا درد و ورم اسلام کزا را داشته باشد یا اینکه دلش بخواهد در آغوش کمونیسم و روسیه غش کند !!

به برادران چپ خلقی باید گفت:
"آ...جان، بساط چپ بازی تمام شده و این مرده زنده نخواهد شد و اساسن این گوری که برایش فاتحه می خوانید، در خود مرده ای ندارد !! جماهیر کزایی شوروی برچیده شده و در عین حال یک خلیج به نام کره ی شمالی از آن طغیان چند صباحی کمونیسم شوروی بر جای مانده؛ به اینان، به این متوهمین چپ خلقی داس و چکش باز چشم بادامی بگویید: آ...جان، داری اشتباه می زنی، دکان کمونیسم بازی درش تخته شده، گنده ی شما جمع کرده رفته، شما از قافله جا موندی، پشت سر ولت کردند و رفتند و تو تاریخ ۵۰ سال پیش گیر کردی !!"


شما هم برای این ملت بیچاره از این نسخه ها نپیچید. شما هتا کمونیست واقعی هم نبودید، شما شماری کمونیست کتابی بودید که با خواندن چند جزوه و کتاب و شنیدن چند سخنرانی چند چپی که خودشان هم کمونیسم را از توی دفتر و دستک و مجله می شناختند، عاشق بهشت موهوم مارکسیسم شدید، ورنه می توانستید همچون "عطا الله صفا"، "نصرت الله جهانشاه لو افشار" و هتا بسیاری از سرکردگان توده ای، چشمتان به اشتباهات و کژوری ها و میهن ستیزی ها و خیانت هایتان باز شود و شرح اشتباهات خود را بیان کنید، نه اینکه تاریخ و تاریخچه ی نوروز باستانی و پارسی و شاهنشاهی ایران زمین را به گزاف و به عاریه، تحریف و تعریف کنید.

۱. در بازگویی های زرتشتی و بيشتر نويسندگان ايرانی و عرب و چکامه سرایان و از همه بیشتر و پیشتر، فردوسی بزرگ، ریشه ی نوروز را به جمشيد پادشاه پيشدادی پیند می دهند و می گويند:

"جمشيد شاه تختی بساخت كه ديوان آن‌ را به دوش گرفته، به هوا بردند و به یک روزه از كوه دماوند به بابل فرود آوردند، مردم با تماشای اين کار در شگفت شدند و آن روز ویژه را نوروز خواندند".
فردوسی می گويد:

چـو خــورشيــد تـابـان ميــان هــوا
نشستــه برو شــــاه فـــرمـــــانـــروا

جهـــان انجمن شــد بر آن تخت او
شــگفتی فــرو مــانــده از بخت او

بــه جمشيــد بر گــوهـر افشـانـدنـد
مرآن روز راروز نوروز خــوانــدنــد

ســر ســال نـو هـرمـز فــــروديـــن
بر آســـوده از رنـــج روی زميـــن

بـــزرگان به شـــادی بيـــاراستنـــد
مـي و جـام و رامشگـران خواستنـد

چنيــن جــشن فــرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان يادگار

۲. حكيم عمر خيام در "نوروز نامه"، درباره ی جشن نوروز می گويد:
از آن بوده است كه آفتاب در هر ۳۶۵ شبانه‌ روز و یک چارم به آغاز دقيقه ی حمل، بازآيد و چون جمشيد از آن آگاهی يافت، آن را نوروز نام نهاده، پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان به او اقتدا كردند و آن روز را جشن گرفتند و به جهانيان خبر دادند تا همگان آن را بدانند وآن آیین و سرگزشت را نگاهدارند و بر پادشاهان بایسته است كه آيين و جشن و رسم پادشاهان را به‌ جای آرند. از بهر فرخندگی و خرمی كردن درآغاز سال، هر‌ كسی در نوروز جشن كند تا نوروز ديگر زندگی را در شادی گزراند.

۳. اين فرگرد یا هنگام "فروردگان" است كه جشن‌ آوری پدران و نياكان بود و چنان می پنداشتند كه در پنج شب پی در پی، روان های پاک مردگان، برای ديدار نهاد زندگی و احوال باز ماندگان به زمين فرود آمده و در خانه و آشيانه ی خويش سرگرم تماشا و سركشی می شوند، اگر خانه تميز و پاک بود، روان ها شاد برمی گردند، اما به جز اينگونه، آنان اندوهناک و ناراحت بر‌می گردند.

۴. بازگویی ديگر می گويد كه نيشكر را جمشيد، در اين روز پيدا كرد و مردم از كشف و ویژگی آن شگفت زده شدند. سپس جمشيد فرمان داد تا از انگبین آن شكر ساختند و به مردم پیشکش کردند. آن روز را "نوروز" ناميدند.

۵. می گويند: اهريمن، آسیب خشكسالی وتنگدستی را بر كره ی زمين فرو نشانيد، اما جمشيد به جنگ با اهريمن پرداخت و سرانجام او را شكست داد. آنگاه خشكسالی وتنگدستی را از ريشه خشكانيد و به زمين بازگشت. با بازگشت وی، درختان و هر نهال و چوب خشکی سبز شد. بسا مردم اين روز را "نوروز" خواندند و هر كس به شادی و فرخندگی، در تشتی جو كاشت و اين رسم سبزی نشانيدن در روزهای نوروز از آن زمان تا به امروز بر جای مانده است.



بيرونی در یادگار "الباقيه‌" می نويسد:
"از آیین های جشن نوروز اين بود كه در میان سرای هر‌ خانه، به هفت ستون، هفت شماره از گندم و جو یا شالی می كاشتند و هر‌ یک از آنها كه بهتر می روييد، دليل پیشرفت و خوبی آنگونه گندم یا جو می دانستند".

در "المحاسن و الاضداد" نوشته شده است:
"بيست و پنج روز پیش از نوروز، در میان سرای كاخ شاهنشاهی، دوازده ستون از خشت خام بر پا می شد كه بر هر‌ یک از آنها يكي از حبوبات را می كاشتند و آنها را نمی چيدند مگر با نغمه‌ سرایی و خواندن آواز. در ششمين روز نوروز، اين دانه ها را می كندند و در مجلس پراكنده می نمودند و تا شانزدهم فروردين كه "مهر روز" نام دارد، آن را جمع نمی كردند".

همین جستار در ایران گلوبال