۱۳۹۷ مهر ۵, پنجشنبه

لویاتان ایرانی

مردان بزرگ همچون روزگاران بزرگ، ماده منفجره‌ ای هستند که در آنان نیروی سترگی بر هم انباشته شده است. درست همانند دوران تباهی و انباشته از بحران هایی که ایران امروز را در برگرفته که بی‌ مانند به انحطاط ایران با واپسین دوران قاجاریه نیست.

اعلا حضرت رضا شاه پهلوی، شاهنشاه ایران
پیش شرط ظهور مردان بزرگ، دو چیز بیشتر نیست:

- فرسودگی و از کار افتادگی یک سامانه ی فرتوت همچون زمانه ی پیش از ناپلنون و پیش از رضاشاه.
- و نیز، توانمندی خودساخته‌ ای برای به پیروزی رساندن تمدن و فرهنگی برتر و پر بارتر.

هر دوی این پیش شرط‌ ها به معنی اهمیت مرکزی نتیجه‌ مندی و کارآمدی در امر سیاست است.

زنده یاد "احمد کسروی تبریزی" می‌ نویسد:

"در زمان قاجار، ایران بسیار ناتوان گردید و از بزرگی و جایگاه و آوازه ی آن بسیار کاسته شد و انگیزه ی این، بیش از همه یک چیز بود و آن اینکه، جهان دیگر شده و کشورها به تکان آمده، ولی ایران به همان حال پیشین خود بازمی‌ ماند. اینان خود کاری نمی‌ کردند و دیگران را هم نمی‌ گزاردند".


در دوران سیزده ساله ی میان به توپ بستن مجلس و کودتای سردار سپه رضا خان، اتفاقاتی که در جهان و ایران افتاد، نگاه بسیاری از روشنفکران، مشروطه را به سوی کارآمدی و نتیجه‌ مندی سیاست و به ویژه اهمیت امنیت و نوین سازی کشور سوق داد. افرادی همانند زنده یاد "ذکا الملک فروغی"، "علی اصغر حکمت"، "تیمورتاش"، "داور" و "فخرالدین شادمان"، به پشتیبانی از طرح نوین سازی یا ساختن ایران نوین از سوی رضا شاه بزرگ، کشانده شدند.

اما این رویکرد به این معنی نبود که رضا شاه فردی دمکرات و آزادی خواه است. رضا شاه چه از دید خلق و خو و چه از دید مرامی، فرد مستبدی بود. اما یک مستبد روشن‌ اندیش و تجدد خواه و باورمند به جدایی دین از سیاست و نیز فرهنگ ریشه‌ دار و غنی ایران باستان. با این وجود، نباید فراموش کرد که در همین دوران است که احزاب سوسیالیستی، حزب کمونیست ایران، احزاب ناسیونالیستی و گروه‌ های گوناگون به‌ ویژه نهادهای مدافع حقوق زنان، در ایران سامان می‌ گیرند. رضا شاه، با وجود رویکرد استبدادیش، اما با افرادی رایزنی می‌ کرد و مخالفانی چون "محمد تقی بهار" و "محمد مصدق دله السلطنه"، آنقدر آزادی داشتند تا آشکارا با شاه مخالفت کنند.

با وجود استبداد سیاسی دوران رضا شاه، فعالیت فرهنگی رونق بسیار گرفت و اندیشه ی بازگشت به تمدن باشکوه و ریشه‌ دار ایرانی، اوج تازه‌ ای یافت. شاهد آن فعالیت ها، کسانی همچون "دهخدا"، "ملک‌ الشعرای بهار" و "پیرنیا" هستند که آثار سبکمند ماندگاری آفریده اند.


رضا شاه همان "لویاتان" (اژدها یا هیولا) بود که برای پاسداشت نظم و امنیت و آزادی‌ های طبیعی مردم ایران، حاکمیت سکولار را در برابر نظریه ی اراده ی کزایی الهی گزارد که این بار، دولت در آن جانشین خدا شده است. در ادبیات غرب، لویاتان با هر گونه هیولا یا موجود سترگ دریایی، یکسان انگاشته می‌ شود. این واژه، در ادبیات به نهنگ بزرگ اشاره می‌ کند و در عبری تازه، حقیقتن هم نهنگ معنی می‌ دهد. در ادبیات و منابع متاخر نیز، این موجود به عنوان یک اژدها توصیف می‌ شود که بر مغاک اقیانوس، بر سرچشمه‌ های آب‌ ها، ساکن است. در فلسفه ی سیاسی، برای نخستین بار از سوی ‌"هابز" به عنوان نماد حاکمیت سکولار به کار رفت و رایج شد.

دستاوردهای او چون امنیت و استقلال ملی، بنیانگزاری دادگستری و ثبت احوال نوین، گسترش آموزش نوین و رهایی زنان از قید سنت و حجاب تحمیلی عربی اسلامی، گر چه با زور، اما در واقع جامه ی کردار پوشیدن آرمان‌ های سکولار جنیش مشروطه و مایه ی نوعی اعتماد به‌ نفس ملی بود.

در دوران قاجار، آخوندهای شیعه با چیرگی بر سامانه ی قضایی و آموزش و مهار اوقاف و خمس و زکات، از استقلال اقتصادی و سیاسی روز افزونی بهره مند شده بودند. رضا شاه همچون معمار ایران نوین و با کمک فکری نوین خواهان مشروطه، تلاش کرد که دست آخوندها را از مسایل مملکتی کوتاه کند. در دوران پیروزی او، قوانینی تصویب شد که نقش آخوندها را در مسایل دادوری مشکل کرد و امور "ازدواج و طلاق و رجوع" که از امور اختصاصی آخوندها بود را از انحصار این طبقه ی انگل درآورد. در اعتراض به این وضع، آخوندها البته که دست به اعتراض زدند و فریاد وا اسلاما سر دادند. رضا شاه با "امیراحمدی" راهی قم می‌ شود.


در صحن حرم، رضا شاه خود هر معممی را که می‌ بیند، به چوب می‌ بندد و با سیلی می‌ زند. مدتی پس از آن نیز، آخوندی در مشهد به نام "بهلول"، در مسجد "گوهرشاد" سخنرانی پر شر و شوری علیه "کشف حجاب" کرد. رضا شاه به سرلشگر "مطبوعی" فرمان یورش به مشهد را داد. توپ ها و رگبارها به کنار مسجد گوهرشاد رسیدند و آخوندهای کفتار و مخفت خواره در رفتند. آخوندها در گوشه‌ ای مخفی شده بودند و بهلول در عقب خودرویی نشست و گریخت.

سپس تا واپسین روزهای پادشاهی رضا شاه بزرگ (۱۳۲۰)، مشاجرات بر ضد مذهب و آخوندهای دین فروش افزایش یافت و هر کس که رخت محمدی آخوندی می‌ پوشید، مورد تمسخر قرار می‌ گرفت. در هفت سال آخر شاهنشاهی رضا شاه بزرگ، آخوندها نه تنها منزوی شدند، بلکه تضاد بزرگی با اصلاحات رضا شاهی پیدا کردند. این ره آوردی بود که رضا شاه از خود باقی گزاشت و اکنون پس از نود سال، بسیاری از مردم ما، راه رهایی از رژیم آخوندی را در وجود رضا شاه دیگری می‌ جویند.


دستاوردهای بزرگ لویاتان ایران، بر خلاف روایت الله پرستان حکومتی، هیچ ربطی به عامل قدرت های خارجی نداشت. چهل سال پس از انقلاب، با نمایان شدن ناکارآمدی حکومت دینی و چیرگی ناخرسندی های ژرف و گسترده از اقتدارگرایی دینی، فساد مالی و آسیب‌ های اجتماعی، چهره ی رضا شاه بزرگ را بیش از پیش در نزد افکار عمومی مردم کشورمان،  نماد رهبری بزرگ، نوین و جدایی دین از حکومت کرده است.

محسن حیدریان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر