در سرزمین من برف می بارد
ای افسونگر، به آسمان چه می نگری، خورشید در زمین غروب می کند |
برف ها با این وجود بر یخ ها و هر چیز یخ زده ی دیگر می نشینند، اما به درون آنها نفوذ نمی کنند و اگر رهگزی خیلی ساده پا بر این توده ی یخین برف نشسته بگزارد، پایش بر روی آن خواهد سرید و نقش بر زمین خواهد شد. این داستان اجتماع انسانی است. زمین های گرم استوایی با خورشید از اینرو مانوس ترند.
فقر در ایران؛ شاهنشاه: اگر در انقلاب سپید رخنه پیدا شود، بچه های شما در خاکروبه بازی خواهند کرد |
از اینرو، ایرانیان به دورویی در رابطه با وجود آفتاب همیشه درخشان و سرزمین یخ زده ی تاریخی خویش روی آورده اند و این واقعیت مسلم را کتمان می کنند.
در این سرزمین، قلب نیز یخ می زنند. مردم تنگدست همچنان فرزندآوری می کنند و فرزندانشان در کودکی مجبور به کار می کردند و چون شمار این بلازدگان در آن سرزمین، در ابعاد چند ملیونی افزایش یافته است، آمار سواستفاده از آنان نیز به میزان ویرانگر و چشمگیری سر به آسمان ساییده است. هستند موجوداتی در آن سرزمین تاریکی که از کودکان بهره کشی جنسی می کنند و از آنها به عنوان دستگیره های آینده ی تولید و قاچاق مواد مخدر و دیگر انواع تبهکاری ها و بزه ها، نهایت بهره کشی را صورت می دهند.
در آن سرزمین، تمدن انسانی به چالش کشیده شده است.
به کودکانی که گل می فروشند، انواع تحقیر و سرکوب را روا می دارند و این برای ایرانیان که هر روزه با فقر زدگی تحمیلی و دیدن چنین وضع تابهنجاری کنار آمده و شرایط برایشان عادی شده و تبدیل به اموری روزمره گشته است، دغدغه ای نیست که آفتاب وار بتواند دل های یخ زده را گرم سازد.
کودک به داروغه ی شهر می گوید آقا می شود ساقه هایش را نخوریم. این سخن دردناکی بود که کودکی که از سوی دست نشانده ی حکومت ناب محمدی او را مجبور به خوردن گل هایی که می فروخت کرده بود، شنیده شد. از این فاجعه بار تر و خاموش تر، این نبود که داروغه ی ستمگر بیمار، از آن اقدام اهریمنانه ی خود فیلم گرفته و آن را برای نمایش همه، در شبکه های اجتماعی قرار داده است، بلکه فاجعه ی اصلی آن بود که این رویداد تلخ مصیب بار، برای هزارمین بار بود که تکرار می شد و همچنان سکوت و خاموشی مردم.
رسولان ویرانی کشور که در قاموس قانون اساسی جمهوری اسلامی، خون صدها هزار ایرانی را به بهانه ی انقلاب و جنگ و مبارزه با ضد انقلاب و گسترش مبانی اسلام محمدی، زندانی و شکنجه و زندانی کرده اند، از این رویدادها به عنوان خودنمایی خویش از برای پاک کردن دستان آلوده ی شان بهره برداری کردند و خروش احتمالی چندی از مردم را بدین روش، در نطفه خفه نمودند.
این ذهنیت بازیچه ی ایرانیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر