۱۳۹۶ شهریور ۱۷, جمعه

روایتی از تجاوز به دختران کم‌ توان ذهنی در مراکز نگهداری بهزیستی

مددکاران اجتماعی از تجاوز کارمندان یک مرکز نگهداری بهزیستی به دختران کم‌ توان ذهنی و جسمی خبر داده اند. این مرکز نگهداری از کم‌ توانان ذهنی چند سال متوالی به عنوان بهترین مرکز بهزیستی معرفی شده است.


به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران به نقل از مهر، ث. دختر ۳۰ ساله‌ ای است که همچون آتنا و بنیتا در دم یا طی چند ساعت تشنگی و گرسنگی به آغوش مرگ نرفته است، چند سالی است که در یکی از مراکز نگهداری از معلولان عقب مانده ذهنی زندگی می‌ کند. او در یک خانواده بدسرپرست و آسیب‌ دیده به دنیا آمده و بزرگ شده‌ است اما زندگی در این مرکز که چند سال متوالی به عنوان بهترین مرکز بهزیستی معرفی شده نیز نتوانسته آرامش و دوری از آزار و اذیت را برای او فراهم کند.


یکی از مددکاران این مرکز که نخواسته نامش فاش شود، از آزار و اذیت جنسی یکی از نیروهای تاسیساتی این مرکز به این دختر آن هم به دفعات متعدد پرده برداشته است اما به گفته ی این مددکار، پس از احراز این موضوع برای مدیر مرکز، هیچ اقدامی برای دفاع از این دختر انجام نشده و هتا قرار است برای حل و فصل ماجرا او به مرکز دیگری منتقل شود.

این مددکار در ادامه ی صحبت‌ هایش تاکید می‌ کند که ث. به تنهایی قربانی اهداف شوم این تاسیساتی نبوده و پیش از این، دو دختر دیگر نیز طعمه ی هوسرانی این فرد شده بودند و پس از اطلاع مدیر مرکز از ماجرا به مراکز دیگری منتقل شده‌ اند. این کارمند تاسیساتی با قرداد حجمی یا شرکتی برای این مرکز کار می‌ کرده و پس از روشن شدن ماجرای تعرض او به یکی از مددجویان، با ورود به‌ موقع و برخورد جدی بازرسی سازمان بهزیستی از کار بیکار می‌ شود اما با این ادعای مدیر مرکز که نیروی تاسیساتی دیگری در اختیار ندارد، بار دیگر به کار فراخوانده شده است !! نکته ی تلخ داستان اما اینجاست که فرد متعرض خود نیز پدر یک کودک عقب‌ مانده ذهنی دیگر است. بر اساس قانون کاغذی رژیم، این دختر باید برای انجام مراحل قضایی و مجازات این مرد به پزشکی قانونی معرفی شود، کاری که مدیر این مرکز تاکنون از آن خودداری کرده است.

مددکار این مرکز ادامه می‌دهد:‌
"مدیر این مرکز که به تازگی ارتقا یافته و برای جلوگیری از بدنامی مرکزش می‌ خواهد موضوع را در خفا حل و فصل کند، دختر را برای معاینه به جای پزشکی قانونی به مطب یکی از متخصصان بیماری‌ های زنان فرستاد، با این حال این متخصص نیز اعلام کرده که برای اثبات تعرض، این دختر باید به پزشکی قانونی برود، موضوعی که مدیر این مرکز همچنان علاقه‌ ای به اجرای آن ندارد. هتا او برای این که صورت مساله را پاک کند، از روانشناس مرکز خواسته است تا گواهی ایی صادر کند که بر اساس آن این دختر به دلیل داشتن عقب ماندگی ذهنی توهم داشته و صحبت‌ هایش واقعی نیست؛ پیشنهادی که روانشناس مرکز از انجام آن خودداری کرده است. این در حالی است که به گفته ی این مددکار، ث. تنها ۲۰ درصد معلولیت ذهنی دارد و به راحتی می‌ تواند یک زندگی را با حمایت‌ های دورادور اداره کند و صحبت‌ های او خلاف واقع نیست".



"تنبیه بدنی نه، اذیت !!"

بازرسی سازمان بهزیستی به محض اینکه از ماجرا مطلع شد، از به اصطلاح مسئولان مرکز خواسته که هرچه سریع‌ تر گزارش پزشکی قانونی را ارسال کنند، با این حال مدیر مرکز همچنان از این کار جلوگیری می‌ کند و مصمم است صورت مسئله را پاک کند. اخبار مشابهی از مراکز دیگر هم به گوش می‌ رسد. در یکی از مراکز نگهداری معلولان ذهنی که دختران ۳۰ تا ۳۵ ساله هم
در بینشان هستند، برخلاف تذکرات مکرر سازمان بهزیستی، دختر جوانی که می‌ گوید خانواده ندارد و هویتش ناشناخته است و چون جایی برای رفتن ندارد اینجا مانده، اعتراف می کند که یکی از به اصطلاح مسئولان مرکز و دو نفر از کارکنان، آنها را "اذیت" می‌ کنند. در پاسخ به این پرسش که "چه طور اذیتی ؟"، تنها می‌گوید: "وسایلی که خیرین برای ما می‌ آورند را به ما نمی‌ دهند. سپس برای اینکه آنها را بگیریم، شرط‌ هایی برای ما می‌ گزارند".

وقتی از او می‌ پرسم " آیا بچه‌ ها شرط‌ ها را اغلب قبول می‌ کنند یا نه ؟" می‌ گوید: "دختران معلول ذهنی و جسمی، مثل هر آدم دیگری نیازهایی دارند. طبیعی است که خیلی از پیشنهادها را سریع قبول کنند".

کسانی که به شیوه ای از این مرکز بیرون آمده‌ اند هم روایات مشابهی دارند. ش. کودک ۱۲ ساله‌ ای که به فروش مواد مخدر مشغول است، ‌در پاسخ به اینکه چرا در مراکز نگهداری نمی‌ ماند می‌گوید: "اذیت می‌ کنند" و وقتی از او می‌ پرسی: "یعنی چه‌ جور اذیتی ؟ تنبیه بدنی ؟" پاسخ می‌ دهد: "تنبیه بدنی نه، اذیت…"


یکی هم زیاد است

مدیر کل پیشین رژیم در اداره ی کودکان بی سرپرست و مشاور عالی "خانه خیرین ایران" و موسسه ی خیریه "عترت بوتراب" که در زمینه ی زنان بی‌ سرپرست مبتلا به سرطان فعالیت می‌ کند، در پاسخ به اینکه این اتفاقات چه اندازه صحت دارند و به چه میزان رخ می‌ دهند، می‌گوید: "فرض کنید مسلن هزار مرکز داریم و در هر مرکزی ۲۰ نفر ممکن است همکاری کنند. اگر خدای نکرده یک درصد از این ۲۰ هزار نفر مشکل داشته باشند، چون جامعه ی آماری ما بالاست به تعداد زیادی می‌ رسیم".

نبی‌الله عشقی ثانی تاکید می‌ کند: "البته این استدلال که ۱۰ هزار بچه را نگه می‌ داریم و دو تا بچه ی ما این طور شده، پذیرفتنی نیست. یکی هم زیاد است. یک مرکز نمی تواند بگوید مواظب ۶۰ نفر بودم و یکی از دستم رفت، چون آنها نسبت به همه مسئولیت دارند".

وی تصریح می‌ کند: "البته باید پیشینه ی این افراد را هم در نظر بگیریم. من بچه ای را داشتم که از سوی پدرش مورد آزار جنسی قرار می گرفت و ناپدری با او رابطه ی مکرر داشته و امو و دیگران هم از او سوء استفاده می‌ کردند. چنین فردی فرق می کند با کسی که در یک خانواده ی سالم اجتماعی زندگی می کند".

عشقی می‌ گوید: "البته باید از تلاش‌ های شبانه‌ روزی کارکنان خانه‌ های کودکان و نوجوانان که یکی از مشکل‌ ترین مسئولیت‌های مراقبتی و تربیتی ما را بر عهده دارند، سپاسگزاری کرد. سخت‌ ترین کار در بهزیستی اداره کردن مراکز مراقبت است و سخت ترین کار مراقبت از بچه هایی است که خانواده ای ندارند. این اتفاقات می افتد و (به اصطلاح) مسئولان مکلفند همه ی دقت ها را به عمل بیاورند، بچه ها را آموزش بدهند، به مربیان و کارکنان هم آموزش بدهند و به طور مستمر و پیوسته باید مراقب آنها باشند".

مدیر کل پیشین رژیم در اداره ی کودکان بی سرپرست درباره ی مراقبت‌ های لازم برای پیشگیری از اتفاقاتی همچون تعرض به ث. می‌ گوید: "بسیاری از آزارهای جنسی در جامعه ی ما متاسفانه ابتدا از بستگان آغاز شده است. اکنون مرکزی داریم برای بچه‌ هایی که از نظر ذهنی و جسمی دچار معلولیت هستند. برای مثال فردی را داریم که ضریب هوشی معادل کودک هفت ساله را دارد. چنین فردی که شرایط جسمی دختر بالغ را دارد اسلن تشخیص نمی دهد و تصورش اینست که یک بازی است. اما طرف دیگر می داند دارد سواستفاده می کند".

عشقی تصریح می‌ کند: "مسلمن در مرحله ی نخست انتخاب کارکنان کنترل ها باید مستمرن اتفاق بیفتد و نظارت بر کارکرد کارکنان باید سالانه و هتا ۶ ماه یک بار باشد. باید منظم کلاس های آموزشی گزاشته شود و این مراقبت کردن چیزی نیست که یک بار انجام بدهید و تمام بشود".

این مدرس دانشگاه در تایید این اتفاق می‌ گوید: "مطالعات نشان می دهد آسیب‌ ها بیشتر از سوی افرادی همچون نگهبان، باغبان، خدمه، تمیزکار و مسئول تاسیسات رخ می‌ دهند. افرادی که خودشان هم از تحصیلات پایین تری برخوردار هستند و خودشان هم ارتباطات منظم اجتماعی ندارد و بالاخره تمایلات ممکن است آنها را تشجیع کند یا شرایط مساعدی پیش بیاید که به سمت یکی از این بچه ها گرایش پیدا کند و خدای ناکرده اتفاقات بدی بیفتد".



خانه ی بخت دختران پرورشگاهی سیاه است

آزار و اذیت داخل مرکز، پایان تلخی‌ های زندگی این دختران نیست. م. که اکنون چند سال است از مرکز بیرون آمده می‌ گوید: "وقتی از مرکز بیرون آمدیم، برای چند نفرمان خانه گرفتند تا بعد که ازدواج کردیم به خانه و زندگی خودمان برویم. مدت ها گزشت و سرانجام مجبور شدیم باور کنیم که کسی با شرایط ما با ما ازدواج نمی‌ کند. هر ۵ نفری که با هم بودیم، روابط دوستانه‌ ای داشتیم، ‌اما موفق به ازدواج نشدیم".

ادعای م. در فعالیت‌ های پژوهشی هم تایید شده است. در یک پژوهش سه ساله روی دخترانی که از مراکز بیرون آمده‌ اند، همه ی دخترانی که در پرورشگاه بزرگ شده بودند و بعد ازدواج کرده بودند، ازدواجشان به طلاق منتهی شد و آنها که بچه‌ دار شده بودند، شرایطشان سخت‌ تر هم می‌ شد. در بخشی از گفتگوهای نقل شده در این پژوهش آمده که یکی از دلایل نگاه منفی این دختران به مردان این بوده است: "اغلب دختران با توجه به آنکه از مراکز بیرون نمی‌ آمدند، با مردی مراوده نداشتند. مرد را موجود بی‌ رحمی مانند پدرشان که آنها را رها کرده می‌ دیدند و اگر هم او را به یاد نداشتند، تنها مردی که می‌ دیدند پیرمرد بد اخلاق و زمختی بود که باغچه‌ ها را آب می‌ داد. به همین دلیل از مردان بیزار بودند و پس از ازدواج هم روش برخورد با شوهر را نمی‌ دانستند".

مدیر کل پیشین رژیم در اداره ی کودکان بی سرپرست در این باره می‌ گوید: "کسانی که در این مراکز زندگی می‌ کنند، به دلایل مختلف شرایط متفاوتی داشته‌ اند. یکی یک سال اینجا بوده و دیگری ۲۰ سال. از سوی دیگر مربی‌ ها ۲۴ ساعته عوض می‌ شوند و هر کدام ویژگی خودشان را دارند و این تفاوت ویژگی های این افراد هم روی این بچه ها اثر می گزارد".

عشقی تاکید می‌ کند: "برخی از بچه ها پیش از اینکه وارد بهزیستی شوند از سوی مادر پدر و بستگان "شکنجه" شده‌ اند یا دست کم تربیت خوبی نشده اند. وقتی ۱۵ نفر با شرایط بسیار متفاوت و ویژگی های آسیب پذیری کنار همدیگر زندگی می کنند، خواه ناخواه روی هم اثرهای منفی می گزارند، همچنان که اثر مثبت هم می گزارند"

وی درباره ی شریط ازدواج آنها نیز توضیح می‌ دهد: "الان یکی از چالش های بزرگ جامعه ی ما چیست ؟ متاسفانه ازدواج بسیار پایین است، تعداد بسیار زیادی دختر داریم که سن ازدواج را پشت سر گزاشته اند، عدد ملیونی است و به ۳۰ سال رسیده‌ اند و هنوز با خانواده زندگی می کنند. وقتی دختری می‌ خواهد ازدواج کند، خانواده‌ ای وجود دارد که از نظر اقتصادی، آموزش آداب اجتماعی و از دیگر ابعاد به عنوان حامی دختر خودش را نشان می دهد. اما در مراکز، این چگونه اتفاق می افتد ؟ البته مدیران مرکز و مددکاران اجتماعی مداخله می‌ کنند و قواعد و اصول را یادآوری می کنند ولی یادمان باشد هیچ روان شناس و کارکرد دیگر اداری نقش مادر را نمی تواند اجرا کند".

عشقی تصریح می‌ کند: "پرسش دیگری که پیش می آید این است که چه کسانی با این بچه ها ازدواج می کنند ؟ مسلمن خیلی از آقایان به دلایل مختلف ممکن است تمایلی به ازدواج با یک دختر خانمی که در خانه ی کودکان زندگی کرده است، نداشته باشند اگر چه این دختران سالم و با محبت و زیبا هستند و اگر چه آداب را می دانند و تحت حمایت هستند".

وی ادامه می‌ دهد: "سرانجام آنکه پس از ازدواج هم اغلب دختران در برهه‌ های مختلف از مشاوره و حمایت مادر و خانواده خود  برخوردارند. با همه ی اینها، تعداد طلاق هایمان فوق العاده زیاد است. آمار رسمی بالای ۲۵ درصد است و بسیاری از جدایی ها در دو سه سال نخست رخ می‌ دهند. پس نخست باید واقعیت های موجود در جامعه را ببینیم، سپس حق داریم از خانه ی کودکان و نوجوانان و کسانی که در آنجا زندگی می کنند، چه میزان انتظار داشته باشیم که بتوانند زندگی خوب و پایداری داشته باشند".

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر