یک جوان بیست ساله که برای آرمان های چپ خلقی و تجزیه طلبانه ی پانکردیش، تفنگ به دست گرفته و تروریست بازی سازمان یافته را در قالب گروهک تجزیه طلب کومله راه انداخته است، اینکه از سوی مشتی قماش معلوم الحال، خائن، اپوزوسیون نما و دشمن ایران و ایرانی، به گزاف و دروغ، به عنوان "مبارز سیاسی" جااندازی می شود. این رویه قابل پذیرش نیست.
مبارز سیاسی کسی نیست که تفنگ به دستش می گیرد و از در و دیوار رایزنی بالا می رود یا فاجعه ی تروریستی سیاهکل را به راه می اندازد. مبارز سیاسی، زنده یاد شاهپور بختیار است که نه چون دیگر مصدقی چی ها در برابر دیو خمینی سر خم می کند و نه در عین آنکه انتقادات بنیادین نسبت به پادشاهی و شخص اعلا حضرت دارد، اما برای نگاهداشت پادشاهی مشروطه و پاسداشت میراث انقلاب بزرگ مشروطه، نخست وزیر شاهنشاه می شود و در همه ی عمر خود کمتر از "اعلا حضرت" به شاهنشاه فقید نمی گوید و بر سر این آرمان آزادی خوهانه و میهن پرستانه، شهید می شود.
این گروهک که یکی از ستادهای اصلی او در سوئد می باشد، با گروه کمونیست دیگری به نام "حکمتیسم"، سازمان موسوم به "سهند" را راه اندازی می کند.
هنگامی که لفظ کمونیست به میان می آید، این تصور نادرست در ذهن مخاطب شکل می گیرد که آنها به خدا اعتقادی ندارند، اما جالب است بدانید که روزگاری یکی از سرکردگان یکی از زیر مجموعه های این گروهک تروریستی موسوم به "اتحادیه ی کشاورزان"، آخوندی به نام "سید عزالدین حسینی" بوده است که تنها ۳۰ سال از عمر ننگین خود را در حوزه های کثافته ی علمیه ی اسلامی تلف نموده و به خوبی به آداب کون شویی اسلامی و نیز تروریسم اسلامی آشنایی دارد. این آخوند حرامزاده، همان ناکسی است که در پسا شورش ۵۷، در کردستان اعلام استقلال و جدایی طلبی کرده و اعلام جنگ می نماید. آخوند سید عز الدین حسینی، با "محمود برزنجی" یکی دیگر از تروریست های تجزیه طلب در ارتباط دوستی تنگاتنگی است، حال آنکه این ریزموجود تجزیه طلب، زاده ی سلیمانیه و مرده ی بغداد است و اسلن ربطی به ایران نداشته است و این بیانگر یک پیوند میان تجزیه طلبان پانکرد در فرای مرزهای کشوری است. این آخوند الله پرست و تروریست، سرانجام در سوئد ریق رحمت الهی را می نوشد.
کومله از سه گروهک کوچک تر تشکیل می شود که سرکرده ی یکی از آن گروهک ها موسوم به "چاوه"، فرزند عمام جمعه ی مریوان است !! و جالب تر اینکه این آخوند زاده، کمونیستی است پیرو اندیشه های مائو !!
به خوبی می توان هم پوشانی و همکاری تنگاتنگ ارتجاع سرخ و سیاه را در این روابط و تشکیلات سازمانی چپ دید.
اما "عبد الله مهتدی" که نرتوله ی یکی از وزرای خودخوانده ی کشورک جعلی جمهوری مهاباد به نام "حاج رحمان آقا مهتدی" است، همان ناکسی است که گروهک تروریستی کومله را به کمک چند روش عن فکر منقلب دیگر، راه اندازی نمود.
این جماعت، همیشه دغدغه ی به اصطلاح آزادی با صورت دمکراسی خواهیشان را، از لوله ی تفنگ فریاد کرده اند !!
هر چند همه ی این موجودات زاده ی ایران هستند و در دانشگاه های تهران و تبریز و ... درس خوانده اند و دوستانی ایرانی نیز داشته اند، اما سرانجام گرگ زاده گرگ شود، هر چند با پارسی ها بزرگ شود و اینگونه است که ایران و فرهنگ ما، تاکنون اجازه داده است که در آستینش مار پرورانده شود !! و امروز دیگر زمانه ی آنست که تکلیف خود و میهنمان را یک بار و برای همیشه، با دشمنان تجزیه طلبی که نگرشی قومی و نه ملی دارند، معلوم کنیم و نسخه ی این پیچ در پیچ خیانت پیشه و خیانتکار را در هم بپیچیم، همانگونه که آنها را از کرکوک و در عرض ۴ ساعت تار و مار کردیم.
و امروز یکی از این دله موش ها به دام افتاده است؛ آن هم در حالی که در خودرویی به همراه دیگر تروریست ها، مشغول تیراندازی به نیروهای مرزبانی بوده اند، آنها کشته و این دله موش زخمی و دستگیر می شود. برای مظلوم نمایی، دختر خواهرش خودش را کشته تا یک خانواده را پیش از اعدام احتمالی رامین حسین پناهی، داغدیده کند تا آمادگی بیشتری برای فینال داشته باشند !!
و این مقالک را که پیشتر نوشته ام، در اینجا نیز می آورم:
سوپر عن را اعدام نکنید
هیف می شود، ولش کنید در حیات وحش برود قاتی دیگر قارقارک ها تا در آن جنگل قومیت ها، شنای قهرمانانه کند و هفت تیر بکشد. بگزار این "گه مه له" از تعفن نفرت قومی و افکار واپس مانده ی چپکی باد کند و در دل همان روزگار سنگ اندیشان قوم و قبیله باز بترکد. اعدامش نکنید تا بهانه دست تجزیه طلبان بدهید تا یک تروریست را مبارز سیاسی جا بزنند و بتوانید از آب گل آلود، ماهی گندیده بگیرید. نخست بگویید بردیمش قرنتینه که کلکش را بکنیم و بگزارید حسابی همه ی بنگاه های تجزیه طلب اپوزوسیون نما سر و صدایشان درآید.
اینگونه هم دست تجزیه طلبان برای ما رو می شود و هم خود کثیفت هم سر آخر او را اعدام می کنی، اما با زجرکش کردن خانواده اش. این مرام کثیف آخوندی تست.
اگر اختیار او در دست من بود، آزادیش را در برابر انحلال گروهک گه مه له معاوضه می کردم تا ببینم این رفقای خوش نشینش آیا حاضرند به خاطر جان یک انسان که از تیر و طایفه ی خودشان هم هست، تفنگ و چماق چپ را زمین بگزارند و یاد بگیرند مبارزه ی سیاسی و مدنی و دمکراتیک کنند.
من اگر بودم، هویت این سازمان ها را به بوته ی آزمایش می گزاشتم، آن هم درست در برابر چشم همه ی مردم.
مبارز سیاسی کسی نیست که تفنگ به دستش می گیرد و از در و دیوار رایزنی بالا می رود یا فاجعه ی تروریستی سیاهکل را به راه می اندازد. مبارز سیاسی، زنده یاد شاهپور بختیار است که نه چون دیگر مصدقی چی ها در برابر دیو خمینی سر خم می کند و نه در عین آنکه انتقادات بنیادین نسبت به پادشاهی و شخص اعلا حضرت دارد، اما برای نگاهداشت پادشاهی مشروطه و پاسداشت میراث انقلاب بزرگ مشروطه، نخست وزیر شاهنشاه می شود و در همه ی عمر خود کمتر از "اعلا حضرت" به شاهنشاه فقید نمی گوید و بر سر این آرمان آزادی خوهانه و میهن پرستانه، شهید می شود.
این گروهک که یکی از ستادهای اصلی او در سوئد می باشد، با گروه کمونیست دیگری به نام "حکمتیسم"، سازمان موسوم به "سهند" را راه اندازی می کند.
آخوند سید عز الدین حسینی آغازگر جنگ شهری در کردستان، در کنار قاسملو از سرکردگان گروهک تجزیه طلب و تروریستی دمکرات کردستان |
کومله از سه گروهک کوچک تر تشکیل می شود که سرکرده ی یکی از آن گروهک ها موسوم به "چاوه"، فرزند عمام جمعه ی مریوان است !! و جالب تر اینکه این آخوند زاده، کمونیستی است پیرو اندیشه های مائو !!
به خوبی می توان هم پوشانی و همکاری تنگاتنگ ارتجاع سرخ و سیاه را در این روابط و تشکیلات سازمانی چپ دید.
عبد الله مهندی با پرچم های اقلیم کردستان عراق و کومله توجه کنید که وی پرچم ایران را پشت سر خود ندارد !! |
این جماعت، همیشه دغدغه ی به اصطلاح آزادی با صورت دمکراسی خواهیشان را، از لوله ی تفنگ فریاد کرده اند !!
هر چند همه ی این موجودات زاده ی ایران هستند و در دانشگاه های تهران و تبریز و ... درس خوانده اند و دوستانی ایرانی نیز داشته اند، اما سرانجام گرگ زاده گرگ شود، هر چند با پارسی ها بزرگ شود و اینگونه است که ایران و فرهنگ ما، تاکنون اجازه داده است که در آستینش مار پرورانده شود !! و امروز دیگر زمانه ی آنست که تکلیف خود و میهنمان را یک بار و برای همیشه، با دشمنان تجزیه طلبی که نگرشی قومی و نه ملی دارند، معلوم کنیم و نسخه ی این پیچ در پیچ خیانت پیشه و خیانتکار را در هم بپیچیم، همانگونه که آنها را از کرکوک و در عرض ۴ ساعت تار و مار کردیم.
فرار قهرمانانه ی پسمرگه های تجزیه طلب از کرکوک پس از ۴ ساعت و ۴ دقیقه و ۴ ثانیه، تا پای جان از برای کردستان خیلی خیلی گنده، ایستادگی کردن و جانفشانی ها کردن !! ریدی ببو |
پرچم های امه ریکا و عزراییل در کنار پرچم اقلیم خودسر کوردلستان به نشانه ی اتحاد و همکاری ها و پشتیبانی های گسترده ی این دو کشور از تجزیه طلبان |
نکته اش اینست که همه ی افراد این خانواده، تروریست هستند و شماری چند از آنها سال ها پیشتر یا زندانی شده اند یا اعدام و همگی هم به جرم خیانت به کشور و تروریست بازی.
این را نیز باید در پایان عنوان کنم که خود مخالف حکم اعدام به هر دلیلی می باشم و امیدوارم این جوان اعدام نشود و اعلام مخالفت من با تجزیه طلبان ضد میهن، به معنای هم سویی و موافقت با رژیم خونریز ولایت فقیه نیست. از دید من، اینها هر دو دشمن ایران و تمدن پارسی ما هستند.
سوپر عن را اعدام نکنید
هیف می شود، ولش کنید در حیات وحش برود قاتی دیگر قارقارک ها تا در آن جنگل قومیت ها، شنای قهرمانانه کند و هفت تیر بکشد. بگزار این "گه مه له" از تعفن نفرت قومی و افکار واپس مانده ی چپکی باد کند و در دل همان روزگار سنگ اندیشان قوم و قبیله باز بترکد. اعدامش نکنید تا بهانه دست تجزیه طلبان بدهید تا یک تروریست را مبارز سیاسی جا بزنند و بتوانید از آب گل آلود، ماهی گندیده بگیرید. نخست بگویید بردیمش قرنتینه که کلکش را بکنیم و بگزارید حسابی همه ی بنگاه های تجزیه طلب اپوزوسیون نما سر و صدایشان درآید.
اینگونه هم دست تجزیه طلبان برای ما رو می شود و هم خود کثیفت هم سر آخر او را اعدام می کنی، اما با زجرکش کردن خانواده اش. این مرام کثیف آخوندی تست.
اگر اختیار او در دست من بود، آزادیش را در برابر انحلال گروهک گه مه له معاوضه می کردم تا ببینم این رفقای خوش نشینش آیا حاضرند به خاطر جان یک انسان که از تیر و طایفه ی خودشان هم هست، تفنگ و چماق چپ را زمین بگزارند و یاد بگیرند مبارزه ی سیاسی و مدنی و دمکراتیک کنند.
من اگر بودم، هویت این سازمان ها را به بوته ی آزمایش می گزاشتم، آن هم درست در برابر چشم همه ی مردم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر