بیش از یک دهه است که سایه ی شوم خلافت اسلامی بر خانواده ی ما سنگینی می کند. در آبان ماه امسال، مزدوران به جهت دستگیری من بود که به خانه ی مادر و پدرم ریختند و با پوتین و کلاشینکف، آن خانه را تفتیش کردند. رژیم منحوس اسلامی و حرامزادگان پادویش خوب می دانند که من در ایران نیستم و چنین اقدام دژخیمانه ای را تنها از برای آزاد روانی و سلب آسایش و امنیت مادر و پدرم انجام داده اند.
پرونده ی سنگین چند ده کیلویی مرا در بیدادگاه انقلاب اسلامی در برابر مادرم می گزارند و از او می خواهند که من را تحویل بیدادگاه اسلامی دهد. از او می خواهند تا دیگر با من ارتباط نداشته باشد. مادرم با گریه و فریاد، قاضی آدمخوار رژیم اسلامی را مورد لعن و نفرین قرار می دهد که به خاطر فشارهایی که بر او و خانواده هایی مانند ما وارد کرده اند، زندگیمان از هم پاشیده است. به مادرم می گویم تازه ما خانواده ی خوشبختی هستیم که پسر خانواده هم زنده است و هم از چنگال درندگان ولایت فقیه بیرون است و به یادش آوردم هزاران خانواده ی سوگوار و به خاک سیاه نشسته ای را که فرزندان خود را یکی یکی با شلیک مستقیم گلوله ی اسلام یا در زیر شکنجه های اسلامی از دست داده اند. به مادرم از مادران داغداری گفتم که رنگ زندگی برایشان رنگ سیاه و خاک گور پسرانشان است.
این نامه را می نویسم تا سالها پس از آن، اگر کسی آن را می خواند، بداند که داستانی که رخ داده، چکه ای بخار شده از دریای اندوه و غمی است که در دل مادران ایرانی می جوشد.
در این لحظات، بی امید به هیچ گونه دگرگونی در احوال مردم، هتا با احتساب سرنگونی خلافت الله در ایران، آرزویی پویا در جهت براندازی رژیم اسلامی، ادیان دروغین و مغلطه های اخلاقی را در رفتار روزانه ی خود نهادینه کرده ام و آن چیزی که اراده ی آن دارم را با تلاش خود در زندگی خود اجرا می کنم.
رژیم اسلامی با مصادره ی خانه ی پدر و مادرم، دستش به من نخواهد رسید. هزارانی چون من که صدایی ندارند و آیت الله های بی بی سی و دویچه وله از آنان سخن نمی گویند، با اراده ی ما تبدیل به قربانی دستگاه سرکوبگر اسلامی نخواهند شد.
به یاد آبان خونین و به احترام کشته شدگانی که علیه ارتجاع اسلامی به پا خاستند، بیش از این سخن خود را به درازا نمی کشانم و به همین اندازه از اطلاع رسانی قناعت می کنم.
مرگ بر اسلام
مرگ بر جمهوری اسلامی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر