Google Ad

۱۳۹۶ اسفند ۲۵, جمعه

استدلال های ضعیف در قرآن - ۱/۴

آیا قرآن کلام آفریدگار است یا کلام انسان ؟

قرآن در مواردی چند، برای اثبات مدعيات خود و يا توجيه برخی احکام شرع، دلايل ضعيفي آورده است و همين امر، بسیاری از پژوهشگران و اندیشمندان را به شک می اندازد که مگر ممکن است خدایی عالم و حکيم، چنين استدلال‌ های ضعيفی بياورد. برای نمونه، به دو نمونه از این موارد در اینجا اشاره می شود.


بسياری از كافران و مشركان معتقد بودند كه محمد آيات قرآن را از افرادی ديگر می آموزد و برای مردم بيان می كند. برخی نظرشان به سلمان پارسی بود و برخی ديگر نيز، به فردی كه به زبان عبری سخن می گفت، مشکوک شده بودند و البته طبيعي بود كه برخی نيز قائل به ارتباط پنهاني او با افرادی ديگر بوده باشند. آيه ی ۱۰۳ از سوره ی نحل، برای رفع اين شک و شبهه می گويد:

"و نیک می دانيم كه آنان می گويند جز اين نيست كه بشری به او می آموزد؛ نه، چنين نيست. زيرا زبان كسی كه اين نسبت را به او می دهند،‌ غير عربی است، در حالي که اين به زبان عربی روشن است".

دليلی كه در اين آيه آمده است، نمی تواند شک و شبهه ی مخالفان را رفع كند. زيرا نخست ممكن است فردی كه زبان مادریش پارسی است، به زبان عربی هم چیره باشد و هيچ دليل محكم و قاطعی مبنی بر اينكه سلمان پارسی و يا آن فرد عبری زبان، به زبان عربی تسلط نداشت، موجود نيست. دوم اینکه، می توان اینگونه پنداشت كه سلمان پارسی يا فرد ديگری، درون مایه های ویژه ای را به زبان دست و پا شكسته به محمد پیامبر خودخوانده ی اسلام القا می كرد و آنگاه او آن مضامين را با زبان به اصطلاح فصيح و بليغ خود به مردم ابلاغ می نمود.

سوم و مهمتر از همه اينكه، در اين آيه به اين نكته ی مهم توجه نشده است كه مشكل اصلي در "مفهوم" است نه "مصداق". به عبارت ديگر، مشكل اصلی در اين است كه برخی گمان می كنند كه محمد پیامبر خودخوانده ی اسلام، اين آيات را از فرد يا افراد ديگری می آموزد نه از فرشته ی موهوم وحی. اکنون اگر در تشخيص مصداق اشتباه كنند و به فرد يا افراد ویژه ای گمان داشته باشند، با اثبات اينكه آن افراد عربی نمی دانند و يا اگر می دانند، رابطه‌ ای با پيامبر خودخوانده ندارند و وی چيزی از آنها نياموخته است، نمی توان مشكل را از ريشه حل كرد، زيرا منكران خواهند گفت كه فرد ديگری به غير از آن كه مورد نظرشان بوده است، آيات قرآن را به محمد می آموزد و چه بسا آن فرد، زبانش عربی باشد و از شعر و شاعری و سخنوری و حكمت و… نيز چيزهایی بداند.


ساده‌ نگری قرآن در اينجا شگفت می نمايد:

"برخی از مخالفان پيامبر خودخوانده گمان كرده‌اند كه سلمان پارسی آيات قرآن را به او می آموزد و اکنون آيه‌ ای نازل می شود كه اثبات كند گمان آنها باطل است و سلمان پارسی نمی تواند چنين آياتي را به پيامبر بياموزد، آن هم به اين دليل ساده كه زبانش عربي نيست !؟ به اين نكته هرگز توجه نشده است كه هتا اگر دليل آيه كاملن درست و منطقی باشد ـ كه نيست ـ تنها نتيجه ی آن اين است كه سلمان پارسی و يا فلان فرد مورد نظر، آيات قرآن را به پيامبر نياموخته است، همين و بس. اما اگر برخی ديگر از منكران و مخالفان پيامبر خودخوانده در همان زمان و يا در آينده، به فرد يا افراد ديگری مظنون شوند، آيا با دليلی كه در اين آيه آمده است، می توان شک و شبهه ی آنها را برطرف كرد ؟ انتظار ما از یک كتاب به اصطلاح آسماني ـ كه بنا بر پنداشت بايد تا روز رستاخیز، هدايتگر همه ی جهانيان باشد ـ اين است كه اگر می خواهد با اقامه ی دليل و برهان از خود رفع اتهام و شبهه كند، به‌ گونه‌ ای ژرف، ريشه‌ ای و جهان شمول استدلال بياورد تا سخنش برای همه ی جهانيان و تا ابد شنيدنی و قابل‌ تامل باشد. آيا دليلي كه در آيه ی مورد بحث آمده، برای امروزيان هم شنيدني و قابل‌ تامل است ؟!

۲. آیه ی ۲۲ سوره ی انبيا برای اثبات توحيد، اينگونه دليل می آورد: "لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا"، يعنی: "اگر در زمين و آسمان، خدای ديگری غير از الله وجود داشت، نظام جهان از هم می پاشيد. اما همين كه می بينيم نظم جهان برقرار است، نتيجه‌ می گيريم كه در زمين و آسمان تنها همان یک خدا حكومت می كند !! امیدوارم به فرازمینیان برنخورد !!


اما اين دليل، نقاط ضعفی دارد كه در اينجا به چند مورد اشاره می كنيم:

۱-۲. پیش گفتار نخست آن یعنی متن آيه، گزاره‌ ای شرطی است كه درستی آن قطعی و مسلم نيست و با اگر و شک این موضوع بیان می شود، وگر نه، باید قاطع و محکم این وحدانیت از جانب گوینده که همانا خدا می بوده، اعلام می گردید. چرا با شک و اگر بیان می شود ؟ به عبارت ديگر، از "وجود خدایی ديگر غير از الله" منطقن نمی توان "فساد و از هم پاشيده شدن نظام جهان" را نتيجه گرفت. ممكن است دو خدا ـ كه بنا بر پنداشت، هر دو دارای صفات كمال از جمله علم، حكمت، عدالت و… هستند ـ با هم سازش و همكاری و هماهنگی داشته باشند و هر دو با هم جهان را اداره كنند و همكاری آنها تا ابد نيز ادامه يابد. هيچ دليلی اقامه نشده است كه محال بودن همكاری ازلی و ابدی دو خدا برای فرمانروایی بر جهان و اداره ی امور آفریدگان را نشان دهد.

همكاری و همدلی پیوسته و همیشگی، هتا بين دو انسان نيز ممكن است برقرار باشد و هرگز به اختلاف و درگيری نينجامد، چه رسد به خدايانی كه بنا بر پنداشت، موجوداتي كاملند. دليلی كه در اين آيه آمده است، به لحاظ منطقی غير قابل دفاع و پذیرش است. شايد بتوان با ادله‌ ای ديگر، "یکی بودن خدا" را اثبات كرد. برای نمونه برخی از فيلسوفان الهي چنين استدلال می كنند كه اساسن  اگر خدا را موجود كامل و مطلق و بي نهايت تعريف كنيم، وجود دو يا چند خدا به لحاظ منطقی و فلسفي محال می شود. اين دليل شايد درست باشد، اما آيه می گويد: "نظم یگانه و ثابت جهان نشان می دهد كه تنها یک خدا وجود دارد، زيرا اگر دو خدا وجود داشت، بين آنها جنگ و دعوا پيش می آمد و نظام جهان از هم می پاشيد و اين است همان دلیل مسخره ای که بی معنی است و معنی نمی دهد.


۲-۲ بگزارید بپنداریم که گزاره ی شرطی مذكور درست باشد. اما آيا معنای آن اين است كه اگر دو يا چند خدا وجود داشت، نظام جهان از همان روز نخست به هم می ريخت و همه چيز نابود می شد ؟ اين معنا مسلمن نادرست است. زيرا به‌ راحتی می توان پنداشت كه دو يا چند خدا، دست کم تا مدتی هر چند موقت، می توانند با هم توافق، همكاری و هماهنگی داشته باشند و اگر قرار باشد كه نتيجه ی سلطنت و فرمانروايي خدايان گوناگون، به هم خوردن نظم جهان باشد، چنين نتيجه‌ ای مدت زمانی به درازا می كشد تا حادث شود. اگر اين را بپذيريم، آنگاه بايد در برابر اين ادعای دشمن كه: "شايد آن زمان هنوز فرا نرسيده باشد" سكوت اختيار كنيم. به عبارت ديگر، مخالفان با پذیرش درستی گزاره ی شرطي مورد بحث، می گويند:

"می توان پنداشت كه چند خدا بر جهان فرمانروایی می كنند و به همين دليل نيز روزی نظام جهان درهم ريخته و همه چيز نابود می شود، اما آن زمان هنوز نرسيده است. در اين صورت، دليل قرآن با نقد سهمگينی روبرو می شود. برای حل مشكل، نخست بايد عمر دقيق كهكشان‌ ها، يعني فاصله ی زمانی بين نقطه ی پيدايش جهان مادی تا اين زمان را با ادله و شواهد و قرائن محكم و خدشه‌ ناپذير علمي پيدا کرد. سپس نشان دهيم كه آستانه ی زمانی تحمل خدايان گوناگون،برای همكاری و هماهنگی با هم در ادارة امور جهان، كمتر از عمر كنونی جهان مادی است. به عبارت ديگر، بايد نشان دهيم كه اگر چند خدا در اداره ی جهان آفرينش با هم شراكت و همكاری می كردند، تاكنون ناهماهنگی و اختلاف و درگيری و در نتيجه از هم پاشيدن نظم جهان رخ داده بود. آيا باورمندان و پيروان قرآن می توانند از عهده ی اين كار برآيند ؟


۳ـ۲. پژوهشگران و مشاهدات علمی دانشمندان نشان می دهد كه نظم كنونی جهان، در حال از بين رفتن است و حركت جهان به سوی بی نظمی، سرانجام موجب نابودی همه ی سیاره ها و ستاره ها خواهد شد. بنا بر اين، در استدلال مورد بحث، كه به شكل قياس استثنایی اقامه شده است، راهی برای نفی تالی نداريم تا بتوانيم نفی مقدم و در نتيجه یگانه بودن خدا را نتيجه بگيريم. به عبارت ديگر، دليل قرآن ـ با صرف نظر از اشكالات گزشته ـ، زمانی منطقی است كه بتوانيم وجود نظمی ثابت در كل جهان هستی را اثبات كنيم، در حالی كه نه تنها اثبات وجود چنين نظمی ممكن نيست، بلكه شواهد و قرائن فراوانی آن را نقض می كنند و اتفاقن از بين رفتن تدريجی نظم كنونی، بنا بر منطق خود قرآن، دست کم می تواند تاييدی بر چند‌ خدایی باشد.

همین جستار در کیهان سوئد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر