روز روزهای دراز درماندگی و خستگی
بر سر هر کارگری، شغالی در کمین بنشسته ای
روز روزهای گزار و سخن مگیر ای اهل دل
روز روزهای غارت ز ایمان و یقین اهل دل
روز کارگر نیز گزشت و تا سال دیگر که چند ماه به حقوق نگرفتن به همان اندازه ی بخور و نمیر کارگران افزوده می شود، خداحافظ ای وجدان ها...
روزی که سرمایه داران، با کلاه های ایماندار بوقی، به خریت توده ها مشغولند و نامش را هر چه بخواهید آزین می کنند تا باز هم بفریبند. روزهای چپاولی که هرگز پایانی نداشته و نخواهد داشت. روزی که کارگر باید به این افتخار کند که مجبور است به جای کتاب و اندکی درنگ و تامل از برای چرایی زیستن، آجر و ابزار و بار را با عمر خود یدک بکشد. روز کارگر، روز شرم انسان هایی است که در برابر چهره های ستم کشیده ی خانواده ی خود، به توجیه این مسخ شدگی و فرار از واقعیت تلخ دردناک خود، سخنی بر لب می رانند.
دردی است آرمان گرایی اسلامی و چپ مغزی، روزی که کارگر به نام نان کشته می شود و خانواده ها فرومی ریزند و سخت ترین دردها را با افیون و فحشا و دین پناهی تسکین می دهند. روزی که سکوت مایه ی ادامه ی زنده بودن است و خروش، آغاز آشوب و شکنجه و زندان و کشتار.
روزگاری سخت که سخت بر انسان سخت می گیرند بودنش را. باری خداوندش او را فی الکبد خلق کرد و از آغاز فلسفه ی وجودیش، از برای بردگی و کارگری بود. روزی که کارگر مزد نمی گرفت، او را برده ی بی مزد و مواجب و جزو دارایی ها می نامیدند و امروز که خروش ضد بردگی به این سقف کوتاه رسیده است، کارگر را این حق نمی دهند که آزاد باشد و راست قامت بایستد.
کلید رهایی انسان را در دو چیز تجربه ناکرده می بینم؛ یکی آزادی وجدان انسانی زن از برای حق زیست او بدون هر گونه تجاوز و دیگری ادای حقوق انسان ها به خاطر آنچه که هستند و آنچه که می کنند. چرا که ما نیز دیرزمانی در همینجا که تو ایستاده ای اکنون، ایستاده ایم.
نیک آنست که ستمگران خود مزه ی رنج های بشری را بکشند و این طریقت بر ایشان پیوسته و طولانی بینجامد تا مزه ی هر غم و اندوه را از لابلای دندان ها و در بن استخوان هایشان بچشند. چرا که درد کشیدن، انسان را رستگار می کند و خونبهای همه ی انسانیت، دردهایی است که همگان می کشند و این نخواهد شد تا زمانی که تبعیض و تفاخر، دزدی و اجحاف و توجیه و مغلته و سفسته در قوانین انسان ها جاری است. روزگار سختی است که کوتاه آمدنش مایه ی نکبت و ادامه ندادنش موجب درد است و از آنجا که زندگی رونده است، خردمندانه آنست که با همه ی دردهایمان به پیش رویم.
روز کارگر، یک روز بیشتر نیستغ بقیه اش کار است و بدهکاری و بانک ها و دولت ها و دزدان سر گردنه بگیری که پرچم های سرخ چپ خلقی را برای صید ماهیان خسته افکنده اند.
امروز همه ی آنان که لاف کارگر دوستی می زدند، یا با غرب و آمریکا ساختند و پاختند و از مردم کارگر خود بهره کشی کردند تا برای شرکت های غول آمریکایی و غربی، در شرایطی طاقت فرسا و با پرداختی ناچیز، عمر بیهوده را سپری کنند، یا به این نتیجه رسیدند که پیشرفت اقتصادی مهم تر است و سلاح اتمی به دردسرش نمی ارزد.
به نام مستضعفان به قدرت رسیدند و در کاخ ها نشستند و ثروت ها را یک شبه به چنگ آوردند و هنوز ویرانه های جنگ نابادان است و صدای مردم از اینترنت تنها به گوش سرکوبگران اطلاعاتی و قضایی و امنیتی می رسد. مسئول این همه ویرانی، چپاول اندیشانی بودند که به بهانه ی انقلاب، کمر پیشرفت این کشور را شکتند و آنها، آخوندها و مصدقی ها و چپ خلقی ها و توده ای ها بودند که دست در دست هم، به پیکار اهریمنی رفتند که ارتشش ارتش پنجم جهان و پول کشورش، جزو شانزده ارز برتر جهان بود و سپاه دانشش در هر دهکوره ای به کودکان در مدرسه ها آموزش و صبحانه می داد !!
مگر خیانت چیست و چه مزه ای دارد ؟؟
فساد دل از فساد مغزها در ایران من عریان تر است و صدای ما را کس نمی شنود، چرا که ما در ژرفای چاه تبعید و فراموشی فریاد می کنیم...
فساد عقیده ی باطل به جای پرورش مغزهای اندیشمند، واجب تر و بهتر است. بهتر آنست که رخت های پوسیده و جامه های سرافکندگی را که به نام گزاف افتخار بر خود پوشانده ایم، به درآوریم و عریان و بی پناه، به فکر چاره باشیم و نگزاریم برای هزارمین بار، گنجشک را به جای قناری بهمان بیندازد و سلبریتی و نمایش های تهوع آور به اصطلاح طنز را به خیک نگاه و خردمان ببندند و بارمان کنند.
اگر ایران یک نسل را درست تربیت کند، یک ایران را برای همیشه آباد و آزاد خواهد کرد. روز کارگر روزی است که هر کس این نوشته را می خواند، کارگر نیست !!
همین جستار در کیهان سوئد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر