۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۷, جمعه

ناکارآمدی ذهنیت ایرانی - ۱

چرا کار ما پیش نمی رود ؟
در آمدی بر:
ناکارآمدی ذهنیت ایرانی

اینکه سخنم چالش برانگیز می نماید، خوب است، چون نشان از داشتن دغدغه یا دست کم بر آوردن تعجب ذهن مخاطب دارد. آری ذهنیت ایرانی فلج، سردرگم و ناکارآمد است و از اینرو در سامانه ی فرهنگی خود عقیم است. اینها ادعاهایی است که می خواهم درباره ی شان توضیح دهم و در زنجیره نوشتارهایی با برچسب ذهنیت ایرانی بدانها خواهم پرداخت.

همه ی کسانی که با نوشته هایم آشنایی دارند می دانند که من تلاشی پیگیر بر شیوه ای از نوشتار دارم که از سیماهایی (جنبه هایی) با جریان رسمی و پذیرفته شده ی کنونی از نوشتار، بسیار متفاوت است. برای نمونه در حالی که ترجمه ی "بزرگ ترین راز" را در یک انجمن ایرانی می شناساندم، نخستین واکنش نخستین فردی که دیدگاه خود را نوشته بود، این بود:

بزرگوار فکر نمی کنید به عنوان مترجم حداقل املای صحیح لغات رو باید رعایت کرد؟ تا جایی که من اطلاع دارم توطئه صحیح است ! اینجوری خواننده تو اولین برخورد دلسرد خواهد شد.

و من در این باره اندیشیدم چرا برای این فرد اصل ترجمه و موضوع کتاب یا چرایی رویکرد من برای ترجمه ی آن و موضوعاتی از این دست، مهم نبوده و نخستین چیزی که ذهنش را مشغول کرده است، ایراد به شیوه ی نوشتار من بوده که آن را هم غلط املایی ارزیابی می کند. مگر مهم است که در بریتانیایی Centre و در آمریکایی Center می نویسند ؟ برای چه باید آن اندازه مهم باشد که در اولویت اندیشیدن قرار گیرد ؟

آیا این چه ذهنیتی است که منجر به چنین واکنشی می شود ؟ همانگونه که من می بینم، این ذهنیتی عقیم و کور است که با دادوری علیه آن چیزی که آن را درست نمی داند، جلوی هر سخن مربوط به موضوعی را در آینده می گیرد. من این رویه را فرایند سلب ماهیت از علت بیان موضوع می خوانم. 

دیدگاه خود را بنویسید.

دا/۸

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر