آیت الله روح الله خمینی حرامزاده، سید در آب نمک خوابانده شده ی استعمار انگل ستان و استاد اعظم فراماسونری و برادری مسلمانان (Muslim Brotherhood)، ملقب به پیر خمین می باشد، حال آنکه اصالت آبا و اجدادی وی به لکنو در هندوستان باز می گردد.
خمینی که از اساس و سرشت و در درازنای تاریخ چند صد ساله ی خانوادگی خود، درد و ورم اسلام را همواره داشته و داشتند، به مانند مرض گرفته از کرمی که می جنبد و آرامش نمی گزارد، درد و ورم اسلام عزیز را با خود به باغستان ایرانی خسته از دین بازی و دین فروشی آورد و بساط نیرنگ و فریب را در ظاهر خداجویی و بهشت پویی بگستراند و توده های بسیاری را بیش از پیش فریفت که این برنامه ریزی دقیق انگل ستان، سرانجام منجر به شورش پنجاه و هفت گشت.
نخستین باری که این سید حرامزاده کرم وا اسلامش می لولد، همانا مخالفت با فرمان شاهنشاه برای "انقلاب سپید شاه و ملت" بود که یکی از برجسته ترین دردهای وارده بر این سید حرامزاده، همانا "دادن حق رای به زنان" از سوی شاه ایران بود که این مورد برای نخستین بار در تاریخ درازعمر ایران بود که روی می داد.
عمده ی مفاد انقلاب سپید بدین شرح می باشد:
الغاى رژیم ارباب و رعیتى، ملى کردن جنگل ها در سراسر کشور، فروش سهام کارخانه هاى دولتى به عنوان پشتوانه ی اصلاحات ارضى، سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه هاى تولیدى و صنعتی، اصلاح قانون انتخابات و ایجاد سپاه دانش به منظور اجراى تعلیمات عمومى و اجبارى.
آیت الله خمینی حرامزاده به خوبی می دانست که اجرای چنین قانونی و برخی مفاد آن همانند نظام اجباری دختران و "برابری حقوق مرد و زن"، آشکارا به معنای از میان برداشتن قرآن و اسلام در مناسبات اجتماعی است.
حکم ارتداد به خوبی به سلمان رشدی می چسبید، زیرا او ناخواسته مسلمان زاده است و رسوا کردن چرندیات قرآنی از سوی او به مانند ارتداد وی تلقی می شود. از اینرو آیت الله که مشغول تار و مار ایرانیان بود، برای آنکه افکار عمومی را از مسئله ی شکنجه ها و اعدام ها در ایران دور سازد، دست به این تحرک جنگ روانی زد و نویسنده ای را محکوم به قتل کرد که کتابی با عنوان "آیه های شیتانی" را نوشته بود. این کتاب در قالب واقعیت گرایی جادویی نوشته شده است، بدین معنا که تلفیقی است از عناصر واقعی با رویکرد و یا بیانی غیر واقعی و پر رمز و راز یا به اصطلاح جادویی.
در این کتاب، ماهوند قهرمان داستان است که در واقع همان محمد پیامبر عربی است و با سلمان پارسی نیز دیدارهایی دارد. از محمد روایتی در کتاب به واقعیت بیان می گردد که به بخش هایی از کلام الله مجید اشاره می کند که پیشتر در قرآن وجود داشته، اما اکنون از آن حذف شده اند و این نکته را بیان می کند که محمد معصوم نبوده و دچار خطا گشته، چرا که سپس خودش ادعا می کند که این بخش ها را نه جبرییل که شیتان بوده که به وی القا کرده و او نیز آنها را وارد قرآن کرده است. این بخش هایی از قرآن که سپس حذف شده ند، مربوط به سوره ی نجم آیه های ۱۹ و ۲۰ می باشد که اشارهای به سه بت معروف اعراب جاهلیت (لات، عزی و منات) هست. طبق داستان غرانیق، محمد دو آیه ی دیگر در ادامه ی این دو آیه خوانده است که پسین ها به عنوان اینکه این آیه ها را شیتان بر زبان محمد جاری ساخته است و محمد از ابراز آن پشیمان شده است، از متن قرآن حذف گشته اند. متن دو آیه ی ادعا شده چنین است:
"تلك غرانيق العلي. فسوف شفاعتهن لترجي" معنی آن به پارسی چنین است: "ایشان مرغان بلند پروازند که بر شفاعتشان امید میرود". نام ماجرا از همین واژه ی غرانیق که در متن عربی دیده می شود گرفته شده است. ادامه ی ماجرا چنین است که سرانجام محمد آیه ی سجده را خواند و مسلمانان و نامسلمانان به سجده افتادند. این رفتارها و گفتارها نوعی سازش با نامسلمانان تلقی می شد.
در برخی تفسیرها شأن نزول "آیه ی ۵۲ سوره ی حج" را همین ماجرای غرانیق دانسته اند. در این آیه خطاب به محمد گفته می شود که پیغامبری پیش از تو نفرستادیم جز آنکه چون برخواند، شیتان به وی القائاتی کرد و الله آن القائات را باطل کرد؛ و این را از بابت پشیمانی سترگی که محمد از برخواندن آن دو جمله احساس می کرده است، دانسته اند.
در تاریخ تبری و دیگر تاریخ های اسلامی نیز بدین مورد اشاره شده است:
کتاب آیات شیتانی از سوی انتشارات نیما در آلمان و زنده یاد روشنک داریوش نیز به پارسی ترجمه شده است. الله پرستان انبار این انتشاراتی را به آتش کشیدند. این دومین و آخرین باری بود که پیر خونخوار خمین، "فریاد وا اسلاما" سر داد و این بار نه تنها ایران که جهانی را برآشفت.
خمینی که از اساس و سرشت و در درازنای تاریخ چند صد ساله ی خانوادگی خود، درد و ورم اسلام را همواره داشته و داشتند، به مانند مرض گرفته از کرمی که می جنبد و آرامش نمی گزارد، درد و ورم اسلام عزیز را با خود به باغستان ایرانی خسته از دین بازی و دین فروشی آورد و بساط نیرنگ و فریب را در ظاهر خداجویی و بهشت پویی بگستراند و توده های بسیاری را بیش از پیش فریفت که این برنامه ریزی دقیق انگل ستان، سرانجام منجر به شورش پنجاه و هفت گشت.
نخستین باری که این سید حرامزاده کرم وا اسلامش می لولد، همانا مخالفت با فرمان شاهنشاه برای "انقلاب سپید شاه و ملت" بود که یکی از برجسته ترین دردهای وارده بر این سید حرامزاده، همانا "دادن حق رای به زنان" از سوی شاه ایران بود که این مورد برای نخستین بار در تاریخ درازعمر ایران بود که روی می داد.
عمده ی مفاد انقلاب سپید بدین شرح می باشد:
الغاى رژیم ارباب و رعیتى، ملى کردن جنگل ها در سراسر کشور، فروش سهام کارخانه هاى دولتى به عنوان پشتوانه ی اصلاحات ارضى، سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه هاى تولیدى و صنعتی، اصلاح قانون انتخابات و ایجاد سپاه دانش به منظور اجراى تعلیمات عمومى و اجبارى.
آیت الله خمینی حرامزاده به خوبی می دانست که اجرای چنین قانونی و برخی مفاد آن همانند نظام اجباری دختران و "برابری حقوق مرد و زن"، آشکارا به معنای از میان برداشتن قرآن و اسلام در مناسبات اجتماعی است.
این ملای زاده ی اهریمن و تربیت شده ی دستگاه استعمار انگل ستان، درست در زمانی که ایران داشت خشت های آغازین پیشرفت مدنی و اجتماعیش را برمی داشت، از آستین بریتانیای صغیر بیرون آمد. شاه ایران که دغدغه ای جز آبادانی کشور نداشت و هر چه که می کرد در این جهت بود، با رایزنی زنده یاد کندی رییس جمهور بسیار محبوب و مردمی ایالات متحده، کلید انقلاب سپید را زد و دیدیم که همین فراماسونری جهانی، آن شاخه ی شکفته از انسانیت در خود آمریکا را هم ترور کرد و از میان برداشت، این ترورها دو بار پیاپی به جان اعلا حضرت شاهنشاه ایران نیز صورت گرفت که قضا و سرنوشت البته چیز دیگری می خواست.
اما پس از بر سر کار آمدن این پیره خوک خونخوار در ایران و از میان برداشتن بهترین و شیفته ترین و دلیر ترین افسران شاهنشاهی و آواره کردن صدها هزار هم میهن و زیر و رو کردن بنیان آبادانی کشور، به ناگاه یادش فیل هندوستان می کند و برای دومین بار به شکلی جدی درد و ورم اسلام او را می گیرد و فریاد وا اسلاما سرمی دهد و نویسنده ای خوش قلم و شناخته شده، هندی تبار انگل ایسی به نام "احمد سلمان رشدی" را مورد خشم قرار می دهد.
آیت الله خونخوار در فتوایی اسلامی، وی را محکوم به قتل می کند و خونش را هدر می داند، چرا که خود حرامزاده اش نماینده ی همان الله بادیه ای است که مسلن او را آفریده و اکنون به حکم همین نمایندگی خودخوانده، فتوای گرفتن جانش را نیز صادر می کند.
حکم ارتداد به خوبی به سلمان رشدی می چسبید، زیرا او ناخواسته مسلمان زاده است و رسوا کردن چرندیات قرآنی از سوی او به مانند ارتداد وی تلقی می شود. از اینرو آیت الله که مشغول تار و مار ایرانیان بود، برای آنکه افکار عمومی را از مسئله ی شکنجه ها و اعدام ها در ایران دور سازد، دست به این تحرک جنگ روانی زد و نویسنده ای را محکوم به قتل کرد که کتابی با عنوان "آیه های شیتانی" را نوشته بود. این کتاب در قالب واقعیت گرایی جادویی نوشته شده است، بدین معنا که تلفیقی است از عناصر واقعی با رویکرد و یا بیانی غیر واقعی و پر رمز و راز یا به اصطلاح جادویی.
در این کتاب، ماهوند قهرمان داستان است که در واقع همان محمد پیامبر عربی است و با سلمان پارسی نیز دیدارهایی دارد. از محمد روایتی در کتاب به واقعیت بیان می گردد که به بخش هایی از کلام الله مجید اشاره می کند که پیشتر در قرآن وجود داشته، اما اکنون از آن حذف شده اند و این نکته را بیان می کند که محمد معصوم نبوده و دچار خطا گشته، چرا که سپس خودش ادعا می کند که این بخش ها را نه جبرییل که شیتان بوده که به وی القا کرده و او نیز آنها را وارد قرآن کرده است. این بخش هایی از قرآن که سپس حذف شده ند، مربوط به سوره ی نجم آیه های ۱۹ و ۲۰ می باشد که اشارهای به سه بت معروف اعراب جاهلیت (لات، عزی و منات) هست. طبق داستان غرانیق، محمد دو آیه ی دیگر در ادامه ی این دو آیه خوانده است که پسین ها به عنوان اینکه این آیه ها را شیتان بر زبان محمد جاری ساخته است و محمد از ابراز آن پشیمان شده است، از متن قرآن حذف گشته اند. متن دو آیه ی ادعا شده چنین است:
"تلك غرانيق العلي. فسوف شفاعتهن لترجي" معنی آن به پارسی چنین است: "ایشان مرغان بلند پروازند که بر شفاعتشان امید میرود". نام ماجرا از همین واژه ی غرانیق که در متن عربی دیده می شود گرفته شده است. ادامه ی ماجرا چنین است که سرانجام محمد آیه ی سجده را خواند و مسلمانان و نامسلمانان به سجده افتادند. این رفتارها و گفتارها نوعی سازش با نامسلمانان تلقی می شد.
در برخی تفسیرها شأن نزول "آیه ی ۵۲ سوره ی حج" را همین ماجرای غرانیق دانسته اند. در این آیه خطاب به محمد گفته می شود که پیغامبری پیش از تو نفرستادیم جز آنکه چون برخواند، شیتان به وی القائاتی کرد و الله آن القائات را باطل کرد؛ و این را از بابت پشیمانی سترگی که محمد از برخواندن آن دو جمله احساس می کرده است، دانسته اند.
در تاریخ تبری و دیگر تاریخ های اسلامی نیز بدین مورد اشاره شده است:
کتاب آیات شیتانی از سوی انتشارات نیما در آلمان و زنده یاد روشنک داریوش نیز به پارسی ترجمه شده است. الله پرستان انبار این انتشاراتی را به آتش کشیدند. این دومین و آخرین باری بود که پیر خونخوار خمین، "فریاد وا اسلاما" سر داد و این بار نه تنها ایران که جهانی را برآشفت.
لازم است اشاره شود که برشمردن تبار نیاکانی این آیت الله خونخوار نسبت به هندوستان عزیز، به هیچ روی رویکرد ضد هندی و نژادپرستانه نداشته و سرفن جهت دادن آگاهی بیان می شود و هندوستان زیبا همیشه کانون ایران دوستی و زبان بالنده ی پارسی بوده و مامن پناهندگان ایرانی که از ستم رژیم های روزگاران گزشته، به دامان امن و گرم هندوستان مهربان می آمده اند.
داریوش افشار
همین مقاله در ایران گلوبال
داریوش افشار
همین مقاله در ایران گلوبال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر