۱۳۹۶ بهمن ۲۵, چهارشنبه

ستاره ی بامدادان

 ستاره ی بامدادان، ستاره ی پنج پره ای است که همگیتان تاکنون در هزار و یک جا آن را دیده اید؛ این ستاره، یک نماد برای یک معنی و چند مفهوم است.


شاید نخستین جایی که به این واژه می توان برخورد کرد، در انجیل یعنی عهد جدید باشد، آنجا که در اشعیا ۱۴:۱۲ نوشته شده:

"تو چگونه از بهشت فروافکنده شدی ای ستاره، ای پسر سپیده دم. چگونه به زمین کاهیده شدی، تو که ملت ها را پست نهادی".


و اینگونه اهریمن یا همان ستاره ی بامدادان از بهشت رانده و به زمین فرستاده می شود. در واقع، زمین تبعیدگاه اهریمن است که در انجیل از وی به عنوان "او که بسیار درخشنده است" (Lucifer) یاد می شود. ستاره ی بامدادان همیشه در انجیل ها به عنوان لوسیفر نیز ترجمه شده است و یک عبارت ترکیبی به عنوان Lucifer Morning Star را به وجود می آورد که به چم "ستاره ی درخشان سپیده دم" می باشد.

اما لوسیفر به معنای دشمن انسان نیست، بلکه در بخش دیگری از انجیل، ماهیت این فرشته ی مغضوب الهی بیشتر نمایان می شود؛ آنجا که ایسا مسیح را به عنوان ستاره ی بامدادان یا لوسیفر، معرفی می کند:

"من، ایسا، فرشته ی خود را فرستاده ام تا برای تو درباره ی این چیزها شهادت دهد، برای کلیساها. من ریشه و نسل داوودم، همان ستاره ی سپیده دم درخشان".
مکاشفه ۲۲:۱۶



پس اینگونه، هم خدا همان ایسا مسیح است که فرشته اش را برای شهادت دادن به زمین می فرستند و هم خودش در جسمی حلول کرده و تبدیل به ایسا فرزند حرامزاده ی مریم باکره می شود و هم در انجیل خودش اعتراف می کند که هم او خود لوسیفر می باشد. این سه گانگی موجود که در عربی به تثلیث موسوم است، اساس کار دین مسیحیت را شامل می شود که از آن تعبیر به "پدر، پسر، روح القدس" می گردد یا بهتر است بگوییم: "خدا (ایسا)، ایسا (ایسا در جسم انسانی)، لوسیفر" !!

ایسا مسیح همچنین در انجیل به عنوان "شیر قبیله ی یهودیه" نیز ذکر شده است (مکاشفه ۵:۵). که همه ی این تعبیرهایی که از ایسا مسیح می شود، در نهایت به شکلی نمادین در زندگی مومنین وارد شده است و برای همین است که استفاده از ستاره ی پنج پر و همچنین شیر، در بسیاری از نقش و نگارهای موجود در جهان و به ویژه در پرچم کشورها، در بسیاری از ملت ها و در زمان های گوناگون وجود داشته است.



برای اینکه بدین باور برسیم که منظور خدای موهوم از اینکه خود زمینیش یعنی ایسا مسیح و لوسیفر، هر دو یکی هستند که با خودش سه تا می شوند، بخش دیگری از انجیل را باید مد نظر داشت، آنجا که افزون بر ایسا مسیح، لوسیفر نیز در بخشی از انجیل به عنوان "شیر" ذکر می شود:

"شیتان که چون شیر به دنبال کسی است تا او را ببلعد".
پیتر ۵:۸

و همه می دانیم که شیر در نمادشناسی، نماد "شاه" است و او یعنی چه لوسیفر و چه ایسا (هر دو یکی هستند)، یک موجود همایونی و شاهنشاهی است.



آنچه که ستاره ی بامدادان را بدین نام ملقب کرده است، به راستی نه بدین دلیل است که ستاره باشد، بلکه در واقع جسمی است آسمانی در همین سامانه ی خورشیدیمان که البته سیاره است نه ستاره. از دیرباز و در ادبیات پارسی نیز، ستاره ی سپیده دم مصصلح شده است و اشاره به "سیاره ی ناهید" دارد.

سیاره ی ناهید یا زهره (Venus)، سیاره ی بسیار مشهوری است که تاکنون صدها بار آن را در فیلم ها و سریال ها و شعرها و متن ها، دیده و خوانده و تماشا کرده اید و این همه برای اینست که به شما نشانی مورد نظر را بدهند و منظورشان را برسانند. این نمادگرایی و این اشاره به ظواهر و اجسام، همگی برای میل به یک مقصود تعریف شده است که در متون آشکار و پنهان وجود دارد.


در بخشی از شعری از مولانا، بدین مورد اشاره می شود:

حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضه امید تویی راه ده ای یار مرا

ناهید، ستاره ی بامدادان، دومین سیاره ی سامانه ی خورشیدی ماست و میان تیر (عطارد) و زمین جای دارد. 

در  حالی که لوسیفر به چم بسیار درخشان، به عنوان یک فروافتاده از بهشت و مغضوب الهی نمایانده می شود، که در بخش دیگری از انجیل، از ایسا به عنوان "فروغ جهان" یاد می گردد (یوهنا ۹:۵) و اینکه این تنها روشنایی موجود، ایسا است که "قائم بالذات" و "روشن" است.

همچنین در بخش دیگری از انجیل نیز، از ایسا به عنوان "شب تاب" (Phosphoros) یاد می شود (پیتر ۱:۱۹) و این در حالیست که در سرتاسر انجیل، عباراتی همچون هاله ی نور، شب تاب و درخشنده، برای اشاره به شیتان استفاده می شود. هلال نور (Helel) در واقع ریشه ی عبری لوسیفر می باشد که این واژه از دو بخش تشکیل شده است:

Hell + El = Helel؛ یعنی: جهنم + خدا = هاله ی نور یا درخشان یا شب تاب یا همان لوسیفر و ایسا مسیح !!



پس آورنده ی نور یا همان بسیار درخشان (لوسیفر)، کسی است که از بهشت یا جهنم، فروغ خرد را برای انسانیت به ارمغان می آورد و به خاطر کمک به انسانیت برای تشخیص خوب  و بد و بیدار کردن روح دانش و آگاهی و خرد در آنها که به شکلی نمادین تعبیر به درخت سیب در بهشت و گاز زدن انسان ها از آن می شود، اشاره می کند و از بهشت اخراج و به زمین تبعید می شود.

یعنی خودش هم خداست در بهشت و هم تبعیدی در زمین و هم شاه جهان و هم در جهنم است و سرور جهنمیان !!

رسانه های رژیم نیز در این اهریمن پرستی با دیگر شیتان پرستان جهان هم دست و هم کاسه اند و هتا آشکارا روزنامه ای به نام "ستاره ی صبح" را در جمهوری اسلامی نشر می دهند:


بدین روی، ستاره ی بامدادان که یک اصطلاح انجیلی و مسیحی است، در همه ی ابعاد زندگی مردم و از راه دستگاه های گوناگون دین فروشی یهودیت، مسیحیت و اسلام کزا، گسترانده شده و به خورد مردم داده شده است.

بیش از این، اشاره به ستاره ی بامدادان به عنوان آیین و رسمی ایرانی است که به عنوان "جشن شب یلدا" که از آن به عنوان "بزرگ ترین شب سال" قید می شود، مطرح می گردد. بزرگ ترین شب سال، عبارتی نمادین است برای بیان این نکته که ستاره ی بامدادان که فردای آن شب دوباره رستاخیز کرده و برخواهد خواست، همان ستاره ی درخشان یا لوسیفر است و منظور از بلندترین شب سال نیز، تاریک ترین و درازترین زمانی است که پادشاهی تاریکی و ستم و بیداد و ظلمات، در اوج موجودیت خود می باشد تا فردای آن شب، با روی دیگری از خود رخ عیان کند و چون ستاره ای در بامداد فردای یلدا بدرخشد !!



واژه ی یلدا در واقع دارای ریشه ای سامی است که هم خانواده ی واژه های "ولید، مولود، تولد، توالد و ولد" می باشد که اشاره به "زایش" دارد؛ و از آنجا که این یلدا هر سال رخ می دهد، نه تنها به زایش، که به "باززایش" یا همان "تناسخ" اشاره می کند. منظور از همه ی این آیین ها اینست که تناسخ و باززایش را فرزند خدا و اهریمن، هر سال انجام می دهد و با این کار، فروغ و روشنایی را به زمین و به انسان ها می دهد.

بروز و ظهور شب بلدا همیشه در سال زمان ثابتی است و این برای اینست که این مقیاس بر اساس گردش خورشید تنظیم شده است و نه گردش ماه. یلدا همیشه در ۳۰ اُم آذر ماه برابر با ۲۱ اُم دسامبر روی می دهد که بر اساس گاهشماری میلادی موسوم به گریگوری و بر اساس شمارش حساب ده گانی، ۱۰ روز تا پایان سال باقی مانده است. شب یلدا به دیگر سخن، در روزی واقع می گردد که در نیمکره ی شمالی کوتاه ترین روز سال است و گاهی به عنوان نخستین روز فصل زمستان نیز گرفته می شود و در نیمکره ی جنوبی، درازترین روز سال است که در تابستان رخ می دهد و نه زمستان.

نکته ی دیگری که از سوی مسیحیان ایراد می شود و باید بدان توجه نمود، تایید آنان بر باززایش ایسا مسیح پس از به چلیپا کشیده شدن او پس از ۳ روز می باشد؛ بدین معنی که وی در ۲۱ دسامبر بر روی چلیپا کشته می شود و ۳ روز پس از آن در ۲۴ دسامبر، دوباره رستاخیز کرده و باززایش می کند و زنده می گردد و تا امروز همچنان زنده است و در میان مردم حضور دارد، دقیقن به مانند مهدی موهوم !!


نکته ای دیگر که باید بدان توجه نمود، هم زمانی جشن یلدا و روز مرگ ایسا مسیح است:

- "ایسا مسیح در زمانی کشته می شود که برابر است با بلندترین تاریکی سال که در نمادگرایی یا بهتر بگویم نمادسازی، اوج ظلمت و شقاوت محسوب می شود، یعنی: شب یلدا در ۳۰ اُم آذر ماه برابر با ۲۱ اُم دسامبر".

- "شب یلدا، شب است نه روز و همیشه در شب هنگام برگزار می شود و هرگز رخ نداده که کریسمس نیز در روز برگزار شده باشد !! این هم خوانی این دو رویداد نه تنها اتفاقی نیست، بلکه به یک معنی و مفهوم می باشد و به یک عنصر مشترک اشاره می کنند: خدایی که خدای تاریکی است و خدایی که خدای روشنایی است که از قضا از دید مسیحیت، هر دوی این خدایان یکی هستند !!"

- "هتا مسیحیان برای اینکه دیگر فریاد کشیده باشند که منظورشان از کریسمس، همان باززایش دوباره ی لوسیفر یا ایساست، یک ستاره ی پنج پر را هم بر روی درخت کریسمس خود می گزارند و آن را با چراغی روشن می کنند":


این درخست کریسمس که همیشه سبز است، با گوی های شیشه ای پر می شود که همیشه سه ترکیب رنگ قرمز، سپید و سرخ را در خود دارد و این رنگ ها برای بسیاری از ملل جهان، رنگ های پرچم کشورشان محسوب می شوند !!



در واقع درخت کاج کریسمس، نه آن گونه از درخت کاجی که بیشتر در ایران می شناسیم، بلکه درخت برگ سوزنی دیگری از خانواده ی کاج می باشد که به آن "سرو" می گوییم. سرو نیز در ادبیات ما جایگاه ویژه و کهن خود را دارد و هتا در نماد پردازی های تخت جمشید نیز به چشم می خورد. در ادبیات پارسی، سرو نماد "همیشه سرسبزی، پایداری و آزادگی" است:

دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من

طیره جلوه طوبی قد چون سرو تو شد
عبرت خلد برین ساحت بستان تو باد

در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد

به سرکشی خود ای سرو جویبار مناز
که گر بدو رسی از خشم سر فرو داری

و ایرانیان از دیرباز نقش سرو را در هر جا که دستشان می رسیده وارد کرده اند، از فرش و گلیم گرفته تا نقش زنی روی کوزه ها و قدح ها و نگارگری و کنده کاری و شعر و ادبیات. سرو درخت زندگی است، چون همیشه سرسبز و زنده است.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر