Google Ad

۱۳۹۷ مرداد ۹, سه‌شنبه

پیشه ی بدفرجام صدارت و سرنوشت یگانه ی زنده یاد بختیار

به مناسبت ۱۵ اُم مرداد ماه برابر با ۶ اُم آگست و ۲۷ اُمین سالروز ترور سیاسی زنده یاد "شاهپور بختیار" بنیانگزار نهضت مقاومت ملی ایران (نمیر)، از سوی سرکردگان رژیم جمهوری اسلامی

شاهپور بختیار در سال ۱۳۷۰ و در سن ۷۷ سالگی، در حومه ی پاریس ترور شد.


وزارت و صدارت در ایران، پیشه ای بدفرجام بوده است. از "حسنک وزیر" و خاندان "برمک" و "خواجه نظام الملک" گرفته تا "قائم مقام فراهانی" و "امیر کبیر"، وزیرانی که مایه ی قوام و دوام سرزمین و شاهنشاهی (مِلک و مَلِک) خوانده می شدند، سرانجام جان در این کار نهاده اند. هتا پس از صدور فرمانی که درست ۱۱۳ سال پیش به نام مشروطه صادر شد و بر اساس آن قرار شد تا شاه به پادشاهی بسنده کند و حکومت را به صدر اعظم (عنوانی که در آغاز رییس الوزرا و سپس نخست وزیر خوانده شد) واگزارد هم، این بدفرجامی گریبان نخست وزیران ایران را رها نکرد !!

نخستین نخست وزیر مشروطیت، "میرزا نصر الله خان مشیر الدوله"، گفته می شود که به مرگی مشکوک درگزشت. دو هفته پیش از مرگ او، سومین نخست وزیر دوران مشروطه که پیشتر نیز سال ها بر مسند صدر اعظمی نشسته بود، "علی اصغر خان امین السلطان"، ترور شده بود !!

از مجموع ۴۴ سیاست مداری که از هنگام صدور فرمان مشروطیت تا روزگار ۲۲ اُم بهمن ۱۳۵۷، برای یک یا چند بار ردای صدارت بر تن کردند، جدا از برکناری ها و تبعیدهای مکرر، افزون بر "مشیرالدوله" و "امین السلطان"، پنج تن دیگر ترور و یا اعدام شدند: 

"عبد الحسین هژیر، حاجی علی رزم آرا، حسن علی منصور، امیر عباس هویدا و شاهپور بختیار".


اما این سنت را گویی سر باز ایستادن نبود تا در بازنگری قانون اساسی ولایت فقیه، جایگاه نخست وزیری به کلی برداشته شد. در دوران جمهوری اسلامی، از مجموع پنج نخست وزیر، "محمد جواد باهنر" و "محمد علی رجایی" نیز ترور شدند و "میر حسین موسوی" واپسین نخست وزیر ایران، که پس از بیست سال به عرصه ی سیاست بازگشته بود، هم اکنون در حصر و بازداشت خانگی به سر می برد !!

در این میان اما، سرنوشت شاهپور بختیار از جهات گوناگونی یگانه و متفاوت بوده است. پدر بزرگ مادریش، دو دوره نخست وزیر "احمد شاه" واپسین شاه دودمان قاجار بود؛ پدرش "محمد رضا خان سردار فاتح"، به دست رضا شاه کشته شد و خودش واپسین نخست وزیر محمد رضا شاه گردید.

عبد الحسین هژیر، حاجی علی رزم آرا، حسن علی منصور و شاهپور بختیار، از زمره نخست‌ وزیرانی هستند که ترور شدند.
دو پسر، در بزنگاهی تاریخی به هم رسیده بودند. پس از نزدیک به سی سال مخالفت و رویارویی، در ۱۶ اُم دی ماه سال ۱۳۵۷، شاهپور بختیار رسمن نخست وزیر پادشاهی شد که به دوران پادشاهیش، پنح سال و هشت ماه را در زندان گزرانده بود.

هم به سبب این پیشینه، هم برای آنچه در هنگام نخست وزیری گفت و کرد، و هم به دلیل فعالیت هایش در مخالفت با جمهوری اسلامی و سر آخر به خاطر چگونگی کشته شدنش و آنچه به پرونده ی ترورش مربوط می شود، شاهپور بختیار وضعیتی متفاوت یافته است.


اگر او در واپسین تلاش ها برای مهار امواج شورش، سمت نخست وزیری را نمی پذیرفت یا در دوران نخست وزیری خود، موضعی متفاوت در برابر شورش، ماهیت و سرکرده ی آن آخوند "آیت الله خمینی" حرامزاده می گرفت، شاید در روایت تاریخ، عنوانی فراتر از واپسین نخست وزیر پادشاهی مشروطه نصیبش نمی شد.

شاهپور بختیار تا پیش از پذیرش نخست وزیری، جزو چهره های شاخص "جبهه ی ملی" و از پیروان "محمد مصدق" بود و به بر خلاف برخی تردیدها و پرسش ها که درباره روابط و مناسباتش مطرح شده، در میان مخالفان و منتقدان شاه محترم شمرده می شد؛ جایگاهی که سالی پیش از انقلاب، با ارسال نامه ی سرگشاده ی انتقاد آمیزی به شاه، تثبیت شده بود. آن نامه را او، "کریم سنجابی" و "داریوش فروهر" امضا کرده بودند.

خودداری "غلام حسین صدیقی" و "کریم سنجابی" از پذیرش سمت نخست وزیری و شتاب گرفتن زوال پادشاهی، کار را بر نخست وزیری شاهپور بختیار سخت کرد، تا آنجا که پذیرش آن، هزینه ی سنگین اخراج از جبهه ی ملی، بزرگ ترین پشتوانه ی زندگی سیاسیش را در پی داشت.

اهمیت شاهپور بختیار نه تنها بر نخست وزیری او، که بر دو پایه ی دیگر استوار است. آنچه اما شاهپور بختیار را به نوعی در متن مباحثات سیاسی امروز ایران همچنان نگاه داشته و یا دست کم او را همچون بسیاری از همتایانش به طور کامل به حاشیه نرانده است، نه تنها بر نخست وزیری او، که بر دو پایه ی دیگر استوار شده است:


"نخست دیدگاه هایش درباره ی ماهیت رژیم سیاسی که قرار بود جایگزین رژیم پادشاهی شود و به طور کلی رابطه ی دین و قدرت؛ و دوم، ترورش ۱۳ سال پس از شورش ۱۳۵۷ و فراز و فرودهای پرونده ی این ترور که از جمله با آزادی تروریست حکومتی "علی وکیلی راد"، یکی از محکومان قتل او، دیگر بار ورق خورد".

او حدود سی سال پیش از آنکه به نخست وزیری برسد و خود را ناگزیر ببیند که درباره ی خطر روی کار آمدن حکومتی دینی و به تعبیر خودش، "دیکتاتوری نعلین" هشدار دهد، رساله ی دکترایش را درباره رابطه ی دین و قدرت نوشته بود.

به همین دلیل است که به سختی می توان این فرضیه را رد کرد که او در سال ۱۳۵۷، سرفن بر بنیان جاه طلبی سیاسی، باور به جدایی دین از قدرت را فراموش کرده بوده یا اینکه این باورها، مبنایی برای کار سیاسی او نبوده است؛ چه در پذیرش مقام نخست وزیری حکومتی که امید چندانی به بقایش نمی رفت و چه در کارکرد و موضع گیری هایش در برابر جریانی که دستیابیش به قدرت تقریبن محتوم به نظر می رسید.


آیا او نوشدارویی پس از مرگ سهراب بود و علاجی دیرهنگام برای مداوای حکومتی که واپسین نفس هایش را می کشید و یا سخنانش، بی هنگام قلمداد شد در بحبوحه ی انقلابی که آهنگ نخستین و غیر قابل مماشاتش، براندازی و سرنگونی بود ؟

اما همراهان اندک او در آن روزگار، شگفتی را هنگامی دیدند که بر خلاف انتظاری که البته پسین ها پررنگ شد، نه تنها طبقه ی متوسط به عنوان اصلی ترین پشتیبان احتمالی اندیشه های او در مورد رابطه ی دین و قدرت، دمکراسی، قانون و دستاوردهای مشروطیت، بلکه نیروهای سیاسی غیر مذهبی و جریان های به اصطلاح روشنفکری نیز، از او پشتیبانی نکردند، بلکه وارونه ی آن، یکسره به مخالفانی پیوستند که خواسته و آرمانشان برقراری رژیمی سر تا پا اسلامی بود.

این معادله البته در سال های پس از آن، تا حدود بسیاری به سود شاهپور بختیار دگرش کرده است؛ به ویژه آنکه هتا بسیاری از منتقدان جمهوری اسلامی یا به این باور رسیده اند که پیش بینی های نخست وزیر بختیار تحقق پیدا کرده، یا دست کم با او بر سر اصل جدایی دین از قدرت هم رای شده اند.


همین نکته، تا حد فراوانی جای شاهپور بختیار در میان منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی را هم مشخص می کند؛ به یک معنا، در زمانی که جدایی دین از قدرت، دمکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر دست کم در گفتار، به عنوان فصل مشترک بخش عمده ای از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی جلوه می کند، به دیدگاه ها و هشدارهای او، بیش و پیش از اقدامات عملی یا سازمان سیاسی و نیز خطاها و اشتباهاتش توجه می شود.

ترور ناجوانمردانه ی شاهپور بختیار در سن ۷۷ سالگی، نقطه ی پایانی بر آن اقدامات کاربردی بود که از سوی طیفی از منتقدانش با اما و اگرهای بسیاری همراه بوده است؛ اما در عین حال، این ترور و مباحث مربوط به آن، آیا خود زمینه ای را فراهم نکرد که او همچنان در روایت تاریخ جاری باشد ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر