سه موضوع هستند که نباید در جمع های مختلف مورد بحث قرار بگیرند: مذهب، سیاست و ربوده شدن از سوی فرازمینیان (هم رویکرد مثبت و هم منفی آن). به این شوند که هیچ نتیجه ی قطعی در هیچ کدام از این حوزه های مورد بحث به دست نمی آید. در بیشتر هنگامه ها، افرادی که پیرامون این مباحث مشغول بحث و مناظره می شوند در انتها بسیار احساساتی، مطمئن از خود و یا سرخورده می شوند و بر پایه ی باور یا تجربه ی شخصی، بر درست بودن دیدگاه خود پافشاری می کنند. تاکنون جنگ های بسیاری بر سر دو مورد نخست درگرفته و خاموش شده اما ما قطعن به این گونه از هیجان ها و درگیری ها پیرامون موضوع ربوده شدن از سوی بیگانگان نیازی نداریم.
در ابتدا مردم سرتاسر جهان باید به پاسخ این پرسش برسند که ربوده شدن از سوی بیگانگان واقعیت دارد یا نه. با این حال افرادی که هم اکنون به این پدیده باور دارند، نمی دانند آیا این یک رخداد مثبت، منفی و یا سرفن تجربه ای طبیعی است که برای گونه ی بشر رخ می دهد. مهم نیست که تجربه ی شخصی افراد در این زمینه چگونه باشد و یا چه تاثیراتی را بر جای گزاشته باشد، هیچ پاسخ قطعی در این زمینه وجود ندارد. نتایجی که خود پژوهشگر به دست می آورد نیز، بستگی به این دارد که با چه فردی گفتگو کرده و به همینسان دیدگاه فردی خودش چیست.
تجربه کنندگان این رویداد عجیب و مرموز (دیدار با بیگانگان)، تجربیات بسیار دشوار و گیج کننده ای را پشت سر گزاشته اند که تقریبن فهمیدن و یا هتا توضیح آن برای دیگران ناممکن به دید می رسد. آنها با ناباوری، تمسخر و بد گمانی و شک اطرافیان خود روبرو خواهند شد. با این حال هر فرد درگیری پیرامون این پدیده به شخصه می داند که چه احساسی در مورد این رخداد دارد. این امر منجر به شکل گیری یک دیدگاه ویژه خواهد شد که تنها متکی بر تجربه ی شخصی او می باشد. تلاش برای متقاعد کردن چنین افرادی که تجربه ی شخصی آنها می تواند معنای دیگری داشته باشد، مستقیمن با دیدگاه فردی و احساسات برانگیخته شده ی آنان رو برو خواهد شد.
تلاش کنید تا به یک فرد نجات یافته از اردوگاه نازی ها بگویید او به اندازه ای که فکر می کند رنج نکشیده است. تلاش کنید تا به یک قربانی تجاوز بگویید او نباید تا این حد احساس بدی داشته باشد. اما کسانی که با بیگانگان برخورد نزدیک داشته اند، طیف گسترده ای از احساسات را از خود بروز می دهند. هیچ کس کاملن نمی فهمد که چه چیزی و به چه شوندی دارد روی می دهد. ما تنها می توانیم حدس و گمان خود را بر پایه ی احساسات و جزییاتی که از تجربه های آنها به دست آمده، بنیاد کنیم. اما حدس و گمان بر اساس نوع توجه، استعداد تمرکز، نوع به کارگیری احساسات، توانایی تفسیر و کیفیت حافظه ی شخصی فرد است که به وجود می آید. باور یا دیدگاه بر پایه ی گرایش، شخصیت، احوال کنونی و تجربه های پیشین فرد شکل می گیرد.
چنین مورد یکسانی، هنگامی که توده ای از مردم فیلم بکسانی را در سینما می بینند نیز رخ می دهد. همه ی آنها یک فیلم یکسان، در مدت زمان مشابه و در شرایطی یکسان را تماشا می کنند. برای نمونه یک صد تن از مردم از تمامی سنین، فیلم بر باد رفته را می بینند که سه ساعت تمام در سالنی که به دلیل ناکارآمدی سامانه، تهویه ی هوای مناسبی ندارد، به درازا می انجامد. زمانی که مردم از سالن خارج می شدند، از سوی پژوهشگران مورد گفتگو قرار می گیرند. در زیر برخی از واکنش های این افراد را می خوانید:
" من از فیلم متنفرم چون سه ساعت تمام به درازا کشید و من نمی توانم تا این مدت طولانی بنشینم و صبر کنم".
"من شیفته ی این داستان عاشقانه و باشکوه شدم !! به قدری که در پایان فیلم به گریه افتادم !! بسیار تکان دهنده بود !!"
"من گمان می کردم این یک فیلم خانوادگی است؛ نمی توانم آنچه را او در انتها انجام داد باور کنم".
"من از اسکارلت اوهارا بیزارم؛ من زنی مانند او را در زندگی می شناسم !! اوه !! دهشتناک است !!"
" من بخشی از فیلم را از دست دادم چون مشغول خیالپردازی در مورد دختری بودم که تازه با او آشنا شده ام."
"سالن بیش از حد سرد بود !! این همه چیز را برای من خراب کرد".
"من به خوبی می توانم بفهمم که اسکارلت بیچاره در زندگی سرشار از بد اقبالی خود یک قربانی بوده است".
"من فیلم را دوست داشتم اما از پایان آن متنفرم؛ درست نبود فیلم اینگونه تمام شود".
"اوه، نمی دانم... من تقریبن حوصله ام سر رفته بود... این فیلم با فیلم های دیگر برای من تفاوتی نداشت".
"فیلم داستان خوبی داشت، اما آنها ماجراهای زیادی را در آن گنجانده بودند... این خوب نیست".
"افراد پشت سری من مشغول صحبت کردن بودند، در نتیجه من در بیشتر مواقع نمی توانستم تمرکز داشته باشم".
با این حساب ما در مورد کیفیت این فیلم چه نتیجه ای می توانیم بگیریم ؟ ما در این زمینه از توافق آرا برخوردار نیستیم؛ تنها با طیف گسترده ای از تجربه ها روبروییم که به باورهای متفاوتی منجر می شوند و این در حالی است که همه ه آنها مورد یکسانی را در زمان و شرایط برابری تجربه کردند.
هنگامی که ما به سخنان افراد ربوده شده از سوی بیگانگان گوش می دهیم، با وضعیت مشابهی برخورد خواهیم کرد. دیدگاه های متفاوتی که هر کدام رویکرد ویژه ای از واقعیت را بازتاب خواهند داد. من به عنوان یک پژوهشگر و روانپزشک خواب مصنوعی متوجه شدم که به جز نمایشنامه ی همیشگی برخورد با بیگانگان، گستره ی متفاوتی از واکنش های احساسی در این زمینه وجود دارد. این مجموعه از آرای متفاوت را بخوانید:
"من به واسطه ی چیزهایی که به خاطر آوردم شگفت زده شدم. دانستن اینکه زندگی ایی در ورای کره ی ما وجود دارد و آنها ما را انتخاب کرده اند و بررسی می کنند شگفت انگیز است".
"هیچ کس از من اجازه نگرفت تا من را ببرد و روی من آزمایش انجام بدهد !! احساس می کنم مورد تجاوز قرار گرفتم !!"
"من از آنها به شدت متنفرم و اگر یک بار دیگر آنها را ببینم دلم می خواهد بکشمشان".
"من واقعن گیج شده ام؛ آنها از من چه می خواهند ؟ چرا آنها نمی توانند توضیح بدهند مشغول انجام چه کاری هستند و چرا به من احتیاج دارند ؟ در این صورت مشکلی وجود نخواهد داشت".
"من از اینکه آنها برای سال های بسیاری خانواده ی من را دنبال می کردند و ما را جالب توجه و کمک کننده برای اهدافشان یافتند احساس خاصی دارم".
"من کابوس های وحشتناکی می بینم و با فریاد از خواب بلند می شوم !! من نخواستم این رخداد در زندگی ام روی بدهد؛ من به چنین چیزی در زندگیم احتیاجی ندارم".
"آنها باید نخست از من اجازه می گرفتند نه اینکه مانند یک بچه ی کوچک نادان با من رفتار می کردند".
"من واقعن به این موضوع اهمیتی نمی دهم. من می دانم این رخداد روی داده است، اما من دارم به راهم ادامه می دم... خیلی خب ؟"
"آنها باید بازایستانده شوند !! ارتش ما باید از ما دفاع کند !! مردم بیدار شوید !!"
"من باور دارم که آنها در درازنای سده های بسیار، به اینجا می آمده اند و احتمالن آنها ما را به اینجا آورده اند. آنها فرشتگان، کوتوله ها، الف ها، گوبلین های کوچک و تمام آن موجودات خیالی در افسانه ها هستند".
"ما برای آنها مانند قورباغه هایی هستیم که در کلاس درس دبیرستان خود تشریح می کنند !!"
همان گونه که هر کسی می تواند به سادگی دریابد، باورها و دیدگاه های گیج کننده و متنوعی پیرامون این پدیده وجود دارد که آن را "ربوده شدن از سوی بیگانگان" می نامند. ما باید آنها را چه چیزی بنامیم ؟ موجودات خیالی که فرزندان ما را می دزدند ؟ دیدار کنندگانی جهنمی از سوی شیاطین ؟ دیدار کنندگانی فرشته آسا ؟ حشراتی پیشرفته و فعال از آندرومدا ؟
همچنین پژوهشگران بر اساس تخصص، پیشینه، دانش دانشگاهی، رویکرد حرفه ای و تجربه های شخصی خود، توضیحات متفاوتی را برای این موضوع بیان می کنند. اگرچه آنها بیشتر اظهار بی طرفی می کنند اما این نمی تواند به داشتن یک دیدگاه یا رای مشخص کمکی بکند. آنها هم انسان هستند و طبیعت انسان اینگونه ایجاب می کند !! آنها می خواهند معما را حل کنند و قادر به توضیح دادن آن برای هر کس دیگری باشند. با وجود اطلاعات و توضیحات منطقی که به دست داده می شوند، ممکن است پژوهشگران سهون داده های خاصی را بیشتر مورد توجه قرار داده و یا نسبت به اطلاعات دیگری کم توجه یا بدگمان باشند و این یک فرآیند عمدی نیست؛ تنها یک فرایند است که انسان ها به گونه ای ناخودآگاه در پیش می گیرند تا به نتیجه ی دلخوه برسند. بنابراین می توان مشاهده کرد که یک پژوهشگر همواره در پی داده هایی است که با باورهای او جور درمی آیند، در حالی که ممکن است پژوهشگر دیگری از دسته ی دیگری از داده هایی که همواره در پی آنهاست نتایج متفاوتی به دست آورد و البته در انتها پژوهشگران در مورد این که نتایج چه کسی درست است و داده های کدام یکشان بهترین است، به مناظره می پردازند !!
در نهایت با در دید گرفتن تمامی این موارد، برداشت شخصی من از این پدیده چیست ؟ باور من این است که... هیچ پاسخ روشنی وجود ندارد. ما باید هنگامی که دیدگاه یا باور شخصی فرد دیگری را مورد پرسش قرار می دهیم، بسیار مراقب باشیم. شاید داده های ما تنها در یک جهت خاص هستند و یک نتیجه ی خاص را به دست می دهند، اما آیا ما از نتایج خود مطمئنیم ؟ ما چگونه می توانیم داده های ویژه ای را انکار کنیم، به ویژه هنگامی که با باورهای مورد پذیرش ما همخوانی نداشته باشد ؟ با گفتگوهایی که با پژوهشگران شاخص در این زمینه داشته ام، فهمیدم که همه ی آنها این سبد "خاکستری" را همراهشان دارند که داده های غیر دلخواه، غیرقابل باور و نامحبوب خود را به درون آن پرتاب می کنند. اما به چه دلیل ؟ مگر هر قطعه ای از داده ها حائز اهمیت و بخشی از یک جورچین بزرگ تر نیست ؟ چگونه هر چیزی در این زمینه ی پژوهشی می تواند "بیش از حد عجیب" باشد ؟ ما نیاز داریم تا تمامی موارد و باورها را بررسی کنیم تا به ارزیابی درست و کامل تری دست یابیم. آیا این دلگرم کننده خواهد بود ؟
امیدوارم اینچنین باشد. حقیقت همینگونه است.
تجربه کنندگان این رویداد عجیب و مرموز (دیدار با بیگانگان)، تجربیات بسیار دشوار و گیج کننده ای را پشت سر گزاشته اند که تقریبن فهمیدن و یا هتا توضیح آن برای دیگران ناممکن به دید می رسد. آنها با ناباوری، تمسخر و بد گمانی و شک اطرافیان خود روبرو خواهند شد. با این حال هر فرد درگیری پیرامون این پدیده به شخصه می داند که چه احساسی در مورد این رخداد دارد. این امر منجر به شکل گیری یک دیدگاه ویژه خواهد شد که تنها متکی بر تجربه ی شخصی او می باشد. تلاش برای متقاعد کردن چنین افرادی که تجربه ی شخصی آنها می تواند معنای دیگری داشته باشد، مستقیمن با دیدگاه فردی و احساسات برانگیخته شده ی آنان رو برو خواهد شد.
تلاش کنید تا به یک فرد نجات یافته از اردوگاه نازی ها بگویید او به اندازه ای که فکر می کند رنج نکشیده است. تلاش کنید تا به یک قربانی تجاوز بگویید او نباید تا این حد احساس بدی داشته باشد. اما کسانی که با بیگانگان برخورد نزدیک داشته اند، طیف گسترده ای از احساسات را از خود بروز می دهند. هیچ کس کاملن نمی فهمد که چه چیزی و به چه شوندی دارد روی می دهد. ما تنها می توانیم حدس و گمان خود را بر پایه ی احساسات و جزییاتی که از تجربه های آنها به دست آمده، بنیاد کنیم. اما حدس و گمان بر اساس نوع توجه، استعداد تمرکز، نوع به کارگیری احساسات، توانایی تفسیر و کیفیت حافظه ی شخصی فرد است که به وجود می آید. باور یا دیدگاه بر پایه ی گرایش، شخصیت، احوال کنونی و تجربه های پیشین فرد شکل می گیرد.
چنین مورد یکسانی، هنگامی که توده ای از مردم فیلم بکسانی را در سینما می بینند نیز رخ می دهد. همه ی آنها یک فیلم یکسان، در مدت زمان مشابه و در شرایطی یکسان را تماشا می کنند. برای نمونه یک صد تن از مردم از تمامی سنین، فیلم بر باد رفته را می بینند که سه ساعت تمام در سالنی که به دلیل ناکارآمدی سامانه، تهویه ی هوای مناسبی ندارد، به درازا می انجامد. زمانی که مردم از سالن خارج می شدند، از سوی پژوهشگران مورد گفتگو قرار می گیرند. در زیر برخی از واکنش های این افراد را می خوانید:
" من از فیلم متنفرم چون سه ساعت تمام به درازا کشید و من نمی توانم تا این مدت طولانی بنشینم و صبر کنم".
"من شیفته ی این داستان عاشقانه و باشکوه شدم !! به قدری که در پایان فیلم به گریه افتادم !! بسیار تکان دهنده بود !!"
"من گمان می کردم این یک فیلم خانوادگی است؛ نمی توانم آنچه را او در انتها انجام داد باور کنم".
"من از اسکارلت اوهارا بیزارم؛ من زنی مانند او را در زندگی می شناسم !! اوه !! دهشتناک است !!"
" من بخشی از فیلم را از دست دادم چون مشغول خیالپردازی در مورد دختری بودم که تازه با او آشنا شده ام."
"سالن بیش از حد سرد بود !! این همه چیز را برای من خراب کرد".
"من به خوبی می توانم بفهمم که اسکارلت بیچاره در زندگی سرشار از بد اقبالی خود یک قربانی بوده است".
"من فیلم را دوست داشتم اما از پایان آن متنفرم؛ درست نبود فیلم اینگونه تمام شود".
"اوه، نمی دانم... من تقریبن حوصله ام سر رفته بود... این فیلم با فیلم های دیگر برای من تفاوتی نداشت".
"فیلم داستان خوبی داشت، اما آنها ماجراهای زیادی را در آن گنجانده بودند... این خوب نیست".
"افراد پشت سری من مشغول صحبت کردن بودند، در نتیجه من در بیشتر مواقع نمی توانستم تمرکز داشته باشم".
با این حساب ما در مورد کیفیت این فیلم چه نتیجه ای می توانیم بگیریم ؟ ما در این زمینه از توافق آرا برخوردار نیستیم؛ تنها با طیف گسترده ای از تجربه ها روبروییم که به باورهای متفاوتی منجر می شوند و این در حالی است که همه ه آنها مورد یکسانی را در زمان و شرایط برابری تجربه کردند.
هنگامی که ما به سخنان افراد ربوده شده از سوی بیگانگان گوش می دهیم، با وضعیت مشابهی برخورد خواهیم کرد. دیدگاه های متفاوتی که هر کدام رویکرد ویژه ای از واقعیت را بازتاب خواهند داد. من به عنوان یک پژوهشگر و روانپزشک خواب مصنوعی متوجه شدم که به جز نمایشنامه ی همیشگی برخورد با بیگانگان، گستره ی متفاوتی از واکنش های احساسی در این زمینه وجود دارد. این مجموعه از آرای متفاوت را بخوانید:
"من به واسطه ی چیزهایی که به خاطر آوردم شگفت زده شدم. دانستن اینکه زندگی ایی در ورای کره ی ما وجود دارد و آنها ما را انتخاب کرده اند و بررسی می کنند شگفت انگیز است".
"هیچ کس از من اجازه نگرفت تا من را ببرد و روی من آزمایش انجام بدهد !! احساس می کنم مورد تجاوز قرار گرفتم !!"
"من از آنها به شدت متنفرم و اگر یک بار دیگر آنها را ببینم دلم می خواهد بکشمشان".
"من واقعن گیج شده ام؛ آنها از من چه می خواهند ؟ چرا آنها نمی توانند توضیح بدهند مشغول انجام چه کاری هستند و چرا به من احتیاج دارند ؟ در این صورت مشکلی وجود نخواهد داشت".
"من از اینکه آنها برای سال های بسیاری خانواده ی من را دنبال می کردند و ما را جالب توجه و کمک کننده برای اهدافشان یافتند احساس خاصی دارم".
"من کابوس های وحشتناکی می بینم و با فریاد از خواب بلند می شوم !! من نخواستم این رخداد در زندگی ام روی بدهد؛ من به چنین چیزی در زندگیم احتیاجی ندارم".
"آنها باید نخست از من اجازه می گرفتند نه اینکه مانند یک بچه ی کوچک نادان با من رفتار می کردند".
"من واقعن به این موضوع اهمیتی نمی دهم. من می دانم این رخداد روی داده است، اما من دارم به راهم ادامه می دم... خیلی خب ؟"
"آنها باید بازایستانده شوند !! ارتش ما باید از ما دفاع کند !! مردم بیدار شوید !!"
"من باور دارم که آنها در درازنای سده های بسیار، به اینجا می آمده اند و احتمالن آنها ما را به اینجا آورده اند. آنها فرشتگان، کوتوله ها، الف ها، گوبلین های کوچک و تمام آن موجودات خیالی در افسانه ها هستند".
"ما برای آنها مانند قورباغه هایی هستیم که در کلاس درس دبیرستان خود تشریح می کنند !!"
همان گونه که هر کسی می تواند به سادگی دریابد، باورها و دیدگاه های گیج کننده و متنوعی پیرامون این پدیده وجود دارد که آن را "ربوده شدن از سوی بیگانگان" می نامند. ما باید آنها را چه چیزی بنامیم ؟ موجودات خیالی که فرزندان ما را می دزدند ؟ دیدار کنندگانی جهنمی از سوی شیاطین ؟ دیدار کنندگانی فرشته آسا ؟ حشراتی پیشرفته و فعال از آندرومدا ؟
همچنین پژوهشگران بر اساس تخصص، پیشینه، دانش دانشگاهی، رویکرد حرفه ای و تجربه های شخصی خود، توضیحات متفاوتی را برای این موضوع بیان می کنند. اگرچه آنها بیشتر اظهار بی طرفی می کنند اما این نمی تواند به داشتن یک دیدگاه یا رای مشخص کمکی بکند. آنها هم انسان هستند و طبیعت انسان اینگونه ایجاب می کند !! آنها می خواهند معما را حل کنند و قادر به توضیح دادن آن برای هر کس دیگری باشند. با وجود اطلاعات و توضیحات منطقی که به دست داده می شوند، ممکن است پژوهشگران سهون داده های خاصی را بیشتر مورد توجه قرار داده و یا نسبت به اطلاعات دیگری کم توجه یا بدگمان باشند و این یک فرآیند عمدی نیست؛ تنها یک فرایند است که انسان ها به گونه ای ناخودآگاه در پیش می گیرند تا به نتیجه ی دلخوه برسند. بنابراین می توان مشاهده کرد که یک پژوهشگر همواره در پی داده هایی است که با باورهای او جور درمی آیند، در حالی که ممکن است پژوهشگر دیگری از دسته ی دیگری از داده هایی که همواره در پی آنهاست نتایج متفاوتی به دست آورد و البته در انتها پژوهشگران در مورد این که نتایج چه کسی درست است و داده های کدام یکشان بهترین است، به مناظره می پردازند !!
در نهایت با در دید گرفتن تمامی این موارد، برداشت شخصی من از این پدیده چیست ؟ باور من این است که... هیچ پاسخ روشنی وجود ندارد. ما باید هنگامی که دیدگاه یا باور شخصی فرد دیگری را مورد پرسش قرار می دهیم، بسیار مراقب باشیم. شاید داده های ما تنها در یک جهت خاص هستند و یک نتیجه ی خاص را به دست می دهند، اما آیا ما از نتایج خود مطمئنیم ؟ ما چگونه می توانیم داده های ویژه ای را انکار کنیم، به ویژه هنگامی که با باورهای مورد پذیرش ما همخوانی نداشته باشد ؟ با گفتگوهایی که با پژوهشگران شاخص در این زمینه داشته ام، فهمیدم که همه ی آنها این سبد "خاکستری" را همراهشان دارند که داده های غیر دلخواه، غیرقابل باور و نامحبوب خود را به درون آن پرتاب می کنند. اما به چه دلیل ؟ مگر هر قطعه ای از داده ها حائز اهمیت و بخشی از یک جورچین بزرگ تر نیست ؟ چگونه هر چیزی در این زمینه ی پژوهشی می تواند "بیش از حد عجیب" باشد ؟ ما نیاز داریم تا تمامی موارد و باورها را بررسی کنیم تا به ارزیابی درست و کامل تری دست یابیم. آیا این دلگرم کننده خواهد بود ؟
امیدوارم اینچنین باشد. حقیقت همینگونه است.
نویسنده: جان اس. کارپنتر
مترجم: کامورا
ویرایش: داریوش افشار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر