Google Ad

۱۴۰۱ مهر ۲۰, چهارشنبه

کسکش چندم‌ همین عالم؛ اوسین و ماتحته

اگه  حوصله و ۳ دقیقه وقت دارید ؟ کل قضیه امام حسین رو در چند خط بخوانید. 

امام حسن که اهل صلح و آرامش و آسایش بود پیمان نامه ای با معاویه امضا کرد به شرح زیر:

۱_حکومت مدینه را به من واگذار کن..
۲_تا من زنده ام هیچ حاکمی برای مدینه نفرست..
۳_من هیچ گونه خراج و مالیات به تو نمی دهم..
۴_به امامان جمعه و جماعت بلاد اسلامی دستور بده به پدرم علی لعن و نفرین نکنند..
معاویه با سه شرط اول موافقت کرد اما شرط چهارم را گفت در حیطه اختیارات من نیست..
پیمان نامه امضا شد و حسن حاکم مادام العمر مدینه شد حسین هم در کنار برادرش روزگار را به خوبی خوشی می گذراند اگر مدرک میخواهید به تعداد زوجه های این دو برادر در آن زمان نگاهی بیاندازید..
این دوران تا زمان مرگ معاویه و مسموم شدن حسن توسط یکی از زوجه ها ادامه داشت..
بعد از فوت این دو نفر حسین نامه ای به یزید نوشت و خواستار عقد پیمان نامه ای همانند پیمان نامه برادرش حسن با معاویه بین خودش و یزید شد..
یزید زیر بار نرفت و در جوابش نوشت که آن پیمان نامه بین پدرم معاویه و برادرت حسن امضا شده است بین من و شما هیچ گونه پیمانی نوشته نشده است بزودی حاکم برای مدینه خواهم فرستاد
حسین که خزانه های مدینه را مالامال از طلا و جواهر می دید دلش نیامد این ثروت عظیم را به حاکم جدید واگذار نماید..
شبانه به تمام فک و فامیل و دوستان و آشنایان خود پیام داد که آماده رفتن به مکه شوند..
روایت است که جواهرات موجود در خزانه های مدینه را بر پشت هفتاد شتر سوار کرد و عازم مکه شد..
چرا مکه چون جنگ و خونریزی در مکه حرام است..
اما یزید وقتی موضوع را شنید دستور داد یکی از سرداران سپاه با سه هزار نفر به مکه برود و اموال بیت المال را از حسین و یارانش باز ستاند..
خبر به حسین رسید که فلانی با سه هزار سپاهی سر تا پا مسلح عازم مکه شد تا جواهرات مدینه را پس بگیرد..
در همین ایام عده ای از کوفه به مکه رفتند و خواستار حکومت حسین بر کوفه شدن..
به محض شنیدن این پیشنهاد حسین اعمال حج را نیمه کاره رها کرد و عازم کوفه شد..
یزید ابن زیاد را به حکومت کوفه منصوب کرد و ابن زیاد زودتر از حسین به کوفه رسید و طرفداران حسین را سرکوب کرد..
وقتی حسین به کربلا رسید راه را بر او بستند و خواستار پس دادن جواهرات مدینه و بیعت با یزید شدن
حسین موافقت نکرد..
 سه شبانه روز مذاکره بین عمر سعد و حسین انجام شد و نتیجه اش این بود که عمر سعد از کشتن حسین صرف نظر در عوض حسین عمر سعد را از مال دنیا بی نیاز نماید..
شمر که دید سرش بی کلاه مانده خبر به ابن زیاد برد و زیر آب عمر سعد را زد..
ابن زیاد نامه ای به عمر سعد نوشت که یا از حسین بیعت بگیرد به اضافه کل جواهرات مدینه یا کار را تمام کند اگر نمی تواند فرماندهی سپاه را به شمر واگذار نماید..
عمر سعد دید در هر دو صورت حسین کشته خواهد شد پس چه بهتر که این افتخار نصیب خودش شود جنگ از نهم محرم شروع و در ظهر دهم محرم به پایان رسید..
این اولش اونهم آخرش بقیه هر چه گفتند دکان و دستگاه است برای خوردن نان خون حسین.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر